اشکان خسروپور
آدم های موفق را باید با ریسکهای بزرگشان بشناسید؛ علی نادعلی زاده، مبتکر استارتاپی کشورمان یکی از آن آدمهاست. کسی که کارش را با یک ایده ساده و با همراهی چندنفر از هم دانشکده ایهایش شروع کرد. او سالهای سختی را پشت سر گذاشت و تنها چیزی که آن سالها ذهنش را مشغول کرده بود، در آوردن دخل و خرج شرکت بود و رساندن سفارش مشتری های ریز و درشت داخلی و خارجی.
چند سال اول، شرکتشان هیچ بازده و سودی نداشت و فقط از پس هزینه های جاری خودش بر میآمد. آینده خیلی هم روشن به نظر نمیرسید تا اینکه ایدهای جدید متولد شد. ایدهای به نام بازی «فروت کرفت» که هم شرکت را نجات داد هم درآمد دهها میلیون تومانی را به صورت ماهانه نصیب شرکت کرد.
نادعلی زاده، متولد ۱۳۶۸ است و با این ایده و این شرکت، برای حدود ۲۰ نفر از جوانان همسن و سال خودش اشتغال ایجاد کرده و درحال حاضر اولین بازی کارتی ایران را با گروهش ساماندهی می کند. به بهانه همین موفقیت، پای صحبتهای این جوان کارآفرین می نشینیم، صفحات تقویم زندگی اش را ورق می زنیم و از روزهایی که دانش آموز مدرسه تیزهوشان بود میگذریم و به امروز میرسیم.
- آن موقع داشتن چنین شرکتی در رویاهایتان بود؟
نه. اصلا. فکرم این بود که بتوانم در جایی کارمند باشم. میدانستم دستکم این شغل را خواهم داشت. - شما جز آن دسته آدمهایی هستید که به دنبال علاقهتان رفتید، الان راضی هستید؟
بله و بسیار راضی هستم. باید آدم ببیند چه چیزی دوست دارد. مثلا اگر کشاورزی دوست داری، خب توی آن رشته هم میشود خیلی کارها کرد.شغل هم از مواردی است که آدم دربارهاش فکر میکند. من هم در این جامعه بزرگ شده ام. زمانی که باید انتخاب رشته میکردم، رتبه رشته، موقعیت اجتماعی، حقوق و مزایای این کار را میدانستم. من هم مثل بقیه، بعد از رشته کامپیوتر، برق و مکانیک را انتخاب کرده بودم. - زمان را جلوتر ببرید. کنکور را یادتان هست؟
یادم است که استرس نداشتم. زیاد برایم مهم نبود. یک سال درس خوانده بودم و قرار بود نتیجهاش را ببینم. یک عده آدم هستند که زندگیشان روی یک خط است. اول درسشان را میخوانند، تاپترین رشته مهندسی از بهترین دانشگاه را انتخاب میکنند، بعد هم به ترتیب سربازی است و ازدواج و علی آخر. اما برای من همیشه این طور نبود. خود من تا جاهایی روی این خط میرفتم. مثلا میدانستم علاقهام کامپیوتر است و رشته دانشگاه را کامپیوتر انتخاب کردم.
جایی که از خط بیرون زدم، این بود که با وجود اینکه ارشد قبول شده بودم و خیلی از دوستان و خانوادهام اصرار میکردند، ادامه تحصیل بدهم و ارشد را بگیرم، این کار را نکردم. چون دیدم کاری که دارم انجام میدهم، هم بیشتر نتیجه میدهد و هم جالبتر است پس به جای فوقلیساس خواندن، رفتم سربازی. - با این تفاسیر چطور در دانشگاه قبول شدید؟ آن هم رشته کارشناسی کامپیوتر (نرم افزار) دانشگاه امیرکبیر؟
اینطور نبود که اصلا درس نخوانم. سال چهارم را حسابی خواندم. در مدرسه ما مثل مدارس دیگر از سال اول دبیرستان مدام از کنکور برای بچه ها حرف نمیزدند. تزشان این است که تا سال سوم هرکار میخواهی بکن اما سال چهارم درس بخوان. به نظرم هر مدرسهای همین سیستم را داشته باشد خروجی بهتری میدهد.
– پای خودتان از چه زمانی به برنامه های استارتاپی باز شد؟
در مدرسه برنامهای داشتیم که در زمستان برگزار میشد و تمام کارهایش از آغاز پروژه تا طراحی پوستر و لوگو را هم خود بچهها انجام میدادند. یادم هست سال اول دبیرستان یک بازی کوچک ساده برای سمینار طراحی کردم، از همان بازیهای قدیمی آتاری که هواپیما به تانک شلیک میکند.
من پله پله بالا رفتم و آن برنامهای هم که ساختم آن زمان برای من پروژه مهمی بود چون کاری بود که خودم تمام ریزهکاریهایش را انجام داده بودم. سال دوم پروژهای به نام هوش مصنوعی داشتیم که وقتهای خالی معلمها را میگرفت و برنامه کاری آنها را پر میکرد.اسم نرمافزارمان را گذاشته بودیم، هوش مصنوعی - در مدرسه شاگرد زرنگی بودید؟
در سال های اول مطلقا درس نمیخواندم. من جز دانش آموزان مدرسه حلی بودم و یکی از ویژگیهای مدرسه حلی این است که میتوانی کلاسها را بپیچانی و به جایش بروی سراغ کارهایی که دوست داری و آن کارها را انجام دهی، البته منظورم کارهای عملی مرتبط با علم است. من یکی از افرادی بودم که ناظم مان به دلیل غیبت در کلاسها همیشه دنبالم بود. - ایده های درآمدزا و جدیدتان از چه زمانی به ذهن تان رسید؟
آن موقعی که دانش آموز بودیم. زمان ما معلمها میگفتند که دانشآموز نباید به پول فکر کند. بعدها وقتی خودم شرکت زدم و دانش آموزی میخواست بیاید با ما کار کند میگفتم دانش آموز نباید به فکر پول درآوردن باشد. خود ما هم آن زمانی که در مدرسه کار روباتیک میکردیم، بیشتر از آنکه به پول یا جایزه فکر کنیم به فکر این بودیم که کار خوبی انجام دهیم. - شرکت شما از کجا پا گرفت؟
شرکت «تاد» در سایت دانشگاهمان متولد شد. آن موقع من، سروش خدایی و سهراب صالحی با هم دوست بودیم و یک سری کار مشترک انجام میدادیم. الان من مدیرعامل شرکت شدهام و سروش مدیراجرایی اینجاست. سهراب هم در کانادا مشغول ادامه تحصیل است. سروش آن زمان، در این موارد خیلی پرجنبوجوشتر بود. مدام هم در جریان اتفاقات و تجارت موبایل بود. هشت سال پیش بود. یک روز آمد و گفت بچهها بیایید گروهی بزنیم که روی اپلیکشنهای موبایل کار کند. آن موقع آیفون تازه آمده بود بیرون. خودش هم آمار گرفت و فهمید جایی به نام اپاستور وجود دارد و خیلی از اپهای آنجا به صورت میلیوندلاری پول در میآورند.تصمیم گرفتیم ما هم کاری بکنیم. تجهیزات نداشتیم برای همین سیستم عامل مکینتاش را دست و پاشکسته روی کامپیوتر معمولی ران کردیم. کار خیلی سختی بود و نتیجه هم عجیب و غریب بود ولی بههرحال کارمان راه افتاد و توانستیم با اپلیکشنهای اپل سر و کله بزنیم. - چرا سراغ اپل رفتید؟ نرمافزارهای دیگر چه ایرادی داشتند؟
سیمبین بازار چندانی نداشت و کمپانیهایی که روی سیستمهایی مثل سیمبین کار میکردند، بازار متمرکزی برای سازندگان نرمافزارها نگذاشته بود. در واقع چنین کاری را اولین بار اپل انجام داد که گفت من تمرکزم را روی ساختن برنامه نمیگذارم و اجازه میدهم بقیه اینکار را بکنند. - اولین اپلیکشن اپل که تولید کردید،چه بود؟
اولین چیز یک اپ فارسی بود به نام شعرهای فارسی یا Persian poems. نرمافزار را با همان کامپیوتر خودمان درست کرده بودیم ولی هنوز دستگاه واقعی نداشتیم که ببینیم نرمافزار واقعا چطور کار میکند تا اینکه خواهر سروش از انگلیس برایمان یک آیپد هدیه آورد. نتیجه کار خیلی برایم جالب بود. خواهر سروش هم در انگلستان با نمایندگی شرکت اپل صحبت کرد و با آنها قراردادی بست تا ما بتوانیم «شعرهای فارسی» را روی «اپ استور»، فروشگاه اینترنتی شرکت اپل بگذاریم. یادم هست که همگی خیلی حال خوبی داشتیم. آن زمان ما دومین اپلیکشن فارسی اپاستور بودیم و این خیلی برایمان لذت داشت.
مهمترین اپلیکیشنی که آن زمان تولید کردید، چه بود؟
یکی از اپلیکیشنهایی که ساختیم SITUATIONIST که خیلی موفق شد. به این صورت کار میکرد که یک عکس و یک سری اطلاعات بامزه شخصی درباره دلبستگیهای شخص از هر کاربر میگرفت. این اپلیکشن موقعیت افراد را از طریق GPS پیدا میکرد و وقتی آنها به هم نزدیک میشدند، یکی از افراد را در جریان میگذاشت. اینطوری آدمهایی که این اپلیکشن را داشتند، وقتی به هم نزدیک میشدند کاری را انجام میدادند که دیگری دوست دارد. البته این اپلیکیشن بعدها به خاطر مشکلاتی که درباره حریم خصوصی ممکن بود پیش بیاورد، از اپاستور خارج شد ولی خیلی سر و صدا کرد و همه ما را با آن میشناختند. - اپل مشکلی با ایرانی بودن شما نداشت؟
نمیدانم چون ما کارهایمان را از طریق خواهر سروش ودر انگلستان انجام میدادیم. ما یک تیم فنی بودیم که کارهای یک شرکت انگلیسی را انجام میداد. - داستان فروتکرفت از کجا آغاز شد؟
چهار سال و نیم از فعالیت شرکتمان میگذشت و عملا هیچ سوددهی نداشتیم. خیلی از همهچیز ناامید بودیم. یک روز بچههای هیاتمدیره دور هم جمع شدیم. فکر کردیم به عنوان آخرین راه نجات کاری انجام دهیم. قرار شد دیگر هیچ پروژهای قبول نکنیم و آخرین تیرمان را رها کنیم. ده پانزده تا ایده مطرح شد. تا اینکه سروش گفت، من بازیهای کارتی را روی اپاستور دیدهام و معتقدم بازی کارتی خوب وجود ندارد. من یا یکی از بچهها گفتیم که بیایید درباره میوهها بازی تولید کنیم. - چرا میوه؟
دوست داشتیم بازی بامزه باشد و در عین حال خشونت هم داشته باشد، اما نه خشونت بد. یکی از بچهها گفت خوب است این بازی تم میوهای داشته باشد، اسمش را هم بگذاریم فروت کرفت یعنی جنگ میوهها. چون هم اسم خوشاهنگی بود، هم میوه داشت و هم خشونت.
بعد از اینکه ایده اولیه مشخص شد اولین کاری که کردیم این بود یک اردوی دو هفتهای در خانه سروش گذاشتیم و در عرض این دو هفته یک نسخه اولیه از برنامه ساختیم. - میوهها و جزییات بازی همانجا شکل گرفتند؟
هنوز شخصیتی شکل نگرفته بود. فقط میخواستیم قوانین بازی و روند کار را چک کنیم. آخر هر روز بازی میکردیم که نوع کار دستمان بیاید. در آن نسخه اولیه شخصیتهای میوهای نداشتیم. یعنی اصلا نوع شخصیت برایمان مهم نبود فقط میخواستیم روند بازی و جذابیتش را تست کنیم. گاهی به شوخی به همدیگر میگفتیم که حاضر هستی پول بدهی و طلا بگیری؟ برای همین تصمیم گرفتیم یک بخش درآمدزایی هم در بازی گنجانده شود. - مرحله بعدی کار چه بود؟
نسخه اولیه را برای تست روی اینترنت گذاشتیم انقدر استقبال شد که سرور هنگ کرد. وقتی نظرسنجی میکردیم در زمان کوتاهی ١٠٠ تا نظر برایمان میفرستادند. بعد که فهمیدیم مردم بازی را دوست دارند، نسخه تستی را بستیم و حدود ٩ ماه زمان گذاشتیم تا بازی اصلی را بسازیم. در این مدت یکی از دوستان دانشگاهمان به نام رامین آمد و شخصیت میوهها را برایمان طراحی کرد. آن اوایل ٣٠ شخصیت داشتیم که هرکدام اسم، شخصیت و داستان زندگی خودشان را داشتند. برای ساخت شخصیتها همه گروه نظراتشان را بیان میکردند و شخصیت رفته رفته شکل میگرفت. - میوهها بر چه اساسی انتخاب شد؟
ناز و بامزه بودن شخصیتها برایمان مهم بود و اینکه داستان بامزهای داشته باشند. مثلا انار سربازی را در ترکیه بوده، بعد ژنرال شده و بعدتر شاه میشود. شاه بودنش را مدیون تاج ذاتی بالای سرش بود. برای این هم گفتیم از ترکیه آمده، چون سبیل داشت.یک شخصیتی هم داشتیم که میوه پرتقال بود. - بازی چند مرحله دارد؟
اوایل با خودمان فکر کردیم لابد صد مرحله کافی است و میتواند تا مدت زیادی کاربران را سرگرم کند. خودمان ۳ ماه وقت صرف کردیم که به مرحله ٣٠ رسیدیم ولی درست یک هفته بعد از راهاندازی مرحله ١٠٠یکی از کاربران تماس گرفت و گفت او مرحله صدم را گذرانده و دستگاهش نمیتواند جلوتر برود. خودمان داشتیم از تعجب میمردیم.
– الان هم بازی میکنید؟
خودم خیلی کم بازی میکنم و بیشتر به بازی سر میزنم اما تیمی داریم که بازی میکنند تا بتوانند مشکلات بازی را حل کنند. - چقدر برای ساخت فروت کرفت هزینه کردید؟
۵٠ – ۶٠ میلیون تومان برای کاری که تیرآخرمان بود هزینه کردیم. - الان وضعیت درآمدی شرکت چقدر است؟
چنین مسایلی جزو رازهای شرکت هستند اما به طور کلی، الان بعد از یک سال و نیم که از ارایه فروت کرفت گذشته، از ۹۴۰ هزار کاربر فروتکرفتی حدودا ماهی ۴٠تا ٨٠ میلیون تومان در ماه درآمد داریم و برای حدود ۲۰ کارمند شغل ایجاد کردهایم. خود بازی رایگان است و بابت هزینههایی که در طول بازی باید انجام دهند، هزینه دریافت میکنیم. به این روش درآمدی فریمیم(Freemium) میگویند. یعنی اصل اپ مجانی است ولی هزینههای جانبیاش نیاز به پرداخت هزینه دارد. این موضوع پرداخت پول هم به هیچوجه اجباری نیست. مردم خودشان جذب بازی شده و از سر رغبت این کار را میکنند. - هزینههایی که هرنفر میتواند پرداخت کند، چقدر است؟
ما یک سری سکه مجازی میفروشیم که ۵٠٠ تومان تا ١٠٠ هزار تومان قیمت دارند. ما فکر میکردیم ممکن است کسی اینقدر پول هزینه نکند ولی اشتباه میکردیم. مردم خودشان دوست داشتند برای سرگرم شدنشان هزینه کنند. - سرنوشت فروتکرفت به کجا می کشد؟
فروتکرفت به کار خودش ادامه میدهد اما در کنارش مشغول طراحی یک بازی هستیم که در آینده منتشر خواهد شد.مشتری های عجیب و غریب و جذابی که بازی فورت کورت زندگی شان را مختل کرده است
از نادعلیزاده میخواهیم که درباره مشتریهای عجیب و غریبی که در این مدت با آنها برخورد کرده برایمان صحبت کند، او می گوید:” کسانی بودند که روزی ٨ تا ١٠ ساعت روی بازی وقت میگذاشتند انگار که برایشان کار اداری باشد. مدیر یک شرکت هست که کسی از کارمندانش را دارد که برای او فروت کرفت بازی میکند تا رتبه او در بازی بالا بماند. در صورتی که هیچ چیزی به بازیکنان داده نمیشود. چنین توجهی به بازی صرفا به خاطر حس رقابت بین آدمهاست و شخصیت بالایی که در بازی کسب میکنند. یک کاربری هم آن اوایل داشتیم که خودش، همکلاسی، استاد دانشگاه، پسرش و خانمش را به بازی تشویق کرده بود. یعنی خودش برایشان بازی را نصب کرده بود تا با آن مشغول باشند.”
به نقل از مجله سرنخ (همشری)