مردی که اعتیادش را درمان کرد و با تاسیس یک پیک موتوری در حال حاضر برای بیش از ۴۰ نفر کارآفرینی کرده است
هادی کریمی زمانی مصرف مواد مخدر را شروع کرد که ۱۲ سال بیشتر نداشت، همان موقعی که تمام هم سن و سالهایش دنبال لایه کردن توپ پلاستیکی برای فوتبال عصرشان بودند. او تا ۲۰ سالگی انواع مواد مخدر را مصرف کرد و درست زمانی که میرفت تا به ته چاهی که برای خودش ساخته بود برسد، اتفاقی افتاد که زندگیاش را تغییر داد. البته هم زندگی خودش را و هم زندگی کسانی که داستان زندگیشان شبیه به او بود. هادی کریمی که همین ۹سال قبل در دستهی معتادان شهر قرار میگرفت، چند سالی است که به عنوان کارآفرین مطرح میشود و به کسانی که مانند او آسیب دیدهاند کمک میکند.
فراز و فرودهای زندگی هادی را با ما مرور کنید.
در یک پاساژ بزرگ در ۱۶ متری امیری، پیک موتوری پر رفت و آمدی است که هادی کریمی و همدردانش در آن کار میکنند. این مغازهی ۲۰ متری خانهی امید کسانی است که سالها درگیر مصرف مواد مخدر بوده اند. آقا هادی و همکارانش با صمیمیت زیادی کنار هم کار میکنند و خبری از رابطهی رئیس و مرئوسی نیست. خدا را شکر از رفت و آمدها و تلفنهایی که دائم زنگ میخورند میشود حدس زد که کار و کاسبیشان سکه است. این مرد ۲۹ ساله بعد از رسیدگی به امور پیک، دقایقی را با ما میگذراند و شروع میکند به تعریف کردن زندگیاش که از زمان کودکی با فراز و نشیبهای زیادی روبرو شده بود.
آشنایی شما با مواد مخدر خیلی زود اتفاق افتاد و در سن و سالی به پایان رسید که خیلیها تازه با مواد آشنا میشوند؟
بله. من از ۱۲ سالگی مواد را شناختم و با آن آشنا شدم. از آن بچههایی بودم که دوست دارند همه چیز را کشف کنند. کنجکاو بودم و اگر کسی در اطرافم مواد مخدر یا مشروبات الکلی مصرف میکرد دلم میخواست ببینم بعد از مصرف مواد مخدر چه حالی بهش دست میدهد. کنجکاویای که در این خصوص داشتم من را مجبور به مصرف مواد مخدر کرد. زمانی که ۱۴ساله شدم، اجبار به مصرف پیدا کردم و از همان موقع به بعد، زندگیام حسابی بهم ریخت.
باور کنید از همان روز اول که معتاد شدم، دلم میخواست ترک کنم. هر شخصی که سمت مصرف مواد مخدر میرود باید تاوان بپردازد. تاوانهای سنگین. من بچه بودم و توان پرداخت تاوانهای مواد مخدر را نداشتم، سختیهایی که استفاده از مواد مخدر داشت را نمیتوانستم تحمل کنم.
آدمی که به سن شما وارد چرخه مصرف مواد مخدر میشود، تخریبش بیشتر از کسی است که در سنین بالاتر به سمت تجربه این فضا میرود؟
به نظرم به دلیل آنکه سن و سالم کم بود من خیلی تخریب شدم. با اینکه در خانوادهی ما کسی اهل استفاده از مواد مخدر نبود و مادرم خیلی برای تربیت ما زحمت کشیده بوداما در نهایت چیزی که برایش ماند، پسری بود که برای پر کردن خلاءهای خودش مواد مصرف میکرد. کوچک بودم که مادرم فوت کرد. بعد از فوت مادرم هم برای اینکه غم او را فراموش کنم همچنان مواد میکشیدم.
همینها باعث شد از خانوادهات دور شوی؟
بله. زمانی که اجبار به مصرف در من شکل گرفت کارتن خواب شدم و از خانه زدم بیرون. من از آن دست آدمهایی بودم که دیگر هیچ چیزی برایشان مهم نیست و قید زندگی را یکدفعه میزنند. الان ۸۰ درصد از بدن من یا پلاتین است یا پیوند. تصادفهای ناگوار و عجیبی داشتم که تمامش به واسطهی مصرف مواد مخدر بوده. یکی از مشکلات مهمی که من دارم ناقص شدن دست راستم است. یکبار پشت فرمان نشستم، آنقدر مصرف کرده بودم که نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. زمانی که مشغول رانندگی بودم، خوابم برد و چپ کردم.
با چه مادهای مصرف مواد مخدر را شروع کردی؟
شروع مصرفم با تریاک بود. البته سیگار را خیلی قبلش با دوستان بزرگتر از خودم مصرف کرده بودم. این اواخر اما کراک تزریق میکردم با ۱۰۰ تا قرص در روز.
چطور جرقهی ترک اعتیاد در ذهن شما زده شد؟
یک زمانی اگر کسی به من هروئین تعارف میکرد، میترسیدم استفاده کنم. فکر میکردم مصرف این ماده آخر بدبختی من است اما یک روز رسید که یک نفر برای من هروئین آورد تا تزریق کنم. فکر میکردم اگر این ماده را مصرف کنم حتما میروم فضا و حالم از این رو به آن رو میشود. اما وقتی آن را استفاده کردم، متوجه شدم روی من هیچ تاثیری ندارد.
از اتفاقی که افتاده بود شوکه شدم، بدن من آنقدر نسبت به مواد مخدر مقاوم شده بود که حتی هروئین هم روی آن تاثیری نداشت. بعد از این مسئله، متوجه شدم تمام بدنم عفونت کرده و این برای من که در سن نوجوانی و کودکی ورزش می کردم خیلی زور داشت. شخصیتی که داشتم را از دست داده بودم و در سن بسیار کم کارم به کارتن خوابی کشیده بود. دلم میخواست برگردم به جامعه. دوست نداشتم دیگر کسی من را با انگشت نشان بدهد. من از همان روزی که اعتیادم به مواد مخدر جدی شد، برای ترک کردنش تقلا کردم. اما تنها نتیجهای که عایدم میشد مصرف بیشتر بود.
چطور ترک کردی؟
از طریق دوستانم که با انجمن معتادان گمنام آشنا بودند وارد انجمن شدم و با حمایت همدردانم توانستم اعتیادم را ترک کنم. من یک قسمت بزرگ زندگیام میلنگید. قسمتی که شامل حمایت خانواده بود. خانوادهام اصلا من را باور نداشتند و طردم کرده بودند. من سالها کارتن خواب بودم. دو سال آخری که مواد مصرف میکردم حتی کار هم نداشتم و برای تامین مخارج خودم کاسبی مواد میکردم و به دیگران مواد میفروختم تا خرج خودم را در بیاورم. اگر حمایت بچههای انجمن نبود، شاید نمیتوانستم به همین سادگی مواد را ترک کنم. برای همین بعد از ترک خودم خواستم همدردانم را حمایت کنم.
کمپ هم خوابیدی؟
بله. سه دوره کمپ بودم و در دورهی آخر توانستم به طور کلی، مواد را ترک کنم. ماندن در کمپ برای من که جایی را برای زندگی نداشتم، اتفاق خوبی بود.
چطور آدمی با شرایط شما توانست به عنوان یک کارآفرین مطرح شود و برای آدمهایی شبیه خودش کارآفرینی کند؟
زمانی که از کمپ بیرون آمدم و یک مقداری خودم را پیدا کردم با کارآفرینان منطقه ۱۰شهرداری آشنا شدم و با مشارکت آنها توانستم یک پیک موتوری راه بیندازم. پیک موتوریای که قرار بود آدمهایی شبیه به خودم در آن کار کنند و زندگیشان را بگذرانند. ما در انجمن معتادان گمنام یک مثلث بهبودی داریم به عنوان خانواده-کار- جلسه. خیلی از معتادانی که بهبود پیدا میکنند معمولا یک ضلع از مثلث را کم دارند؛یا کار یا خانواده.
من سعی کردم با راهاندازی این مکان هم برای همدردانم اشتغالزایی کنم، هم در کنار هم مانند یک خانواده روزگار بگذرانیم و کمک کنیم اگر خانوادهی فرد بهبودیافته او را باور ندارد، قدم به قدم به معتاد بهبود یافتهاش اعتماد کند و او را بپذیرد. شهرداری به ما جا داد و من هم پیک موتوری را راه انداختم. خدا خیرشان بدهد، اگر این کار را نمیکردند من اینقدر سریع نمیتوانستم کارم را راه بیندازم.
بچههایی که الان با شما کار میکنند و بهبود پیدا کردهاند چند نفر هستند؟
آمار کاملشان را ندارم اما فکر میکنم بیشتر از ۴۰ نفر باشند. در حال حاضر ۱۲ نفر ثابت هستند. بچهها معمولا میآیند اینجا مشغول به کار میشوند، بعد از مدتی یا کار خودشان را راه میاندازند یا میروند سراغ کار بهتری که درآمد بیشتری دارد. پیک ما برای اینکه یک نفر بتواند خودش را پیدا کند و در راستای بهبودی قدم بردارد، جای مناسبی است. مواردی هم داشتیم که بعد از پاک شدن و کار کردن در پیک، رفتند شهرستانشان و الان مشغول کار کردن در آنجا هستند.
شما راهنمای بچههایی هستی که در پیک کار میکنند؟
بله. راهنمای تعداد زیادی از آنها هستم. با هم حرف میزنیم، جلسه میگذاریم و خدا را شکر در کنار هم حالمان خوب است.
فکرش را میکردی، یک روز بتوانی به آدمهای که همدرد خودت هستند، کمک کنی؟
همیشه دلم میخواست این کار را انجام بدهم اما بیشتر برایم شبیه رویا بود. من زمانی که سن و سالی نداشتم در رفاه کامل زندگی میکردم. هر چیزی که ممکن بود هم سن و سالهای من حسرتش را بخورند، داشتم و فکر میکردم پول که باشد من خوشبخت هستم. اما اینطور نبود. من خوشبخت نبودم.
امروز حتی اگر درآمدم کم باشد، حتی اگر نتوانم آنطور که دوست دارم زندگی کنم اما خدا را شاکرم شبها وقتی سرم را روی بالشت میگذارم، آرامش دارم. من آرزویم بود که یک روز بتوانم حتی به یک نفر شبیه به خودم خدمت کنم و الان خوشحالم.
بهترین خاطرهای از آدمهایی که با شما کار کردند یا کمک کردی که ترک کنند ؟
با بچهها خاطرات خوب زیادی دارم. یک روز توی خیابان راه میرفتم. کارتن خوابی که معلوم بود حسابی خمار است جلویم را گرفت. گفت بچهی شهرستان است و اینجا گرسنه مانده، از من پول خواست تا برای خودش غذا بخرد. از آنجا که میدانستم این پول هم خرج مواد میشود از او خواستم که با من بیاید تا برویم کمپ. بیشتر از ۳ ماه در کمپ بود. یکبار آمد بیرون اما دوباره مصرف کرد برای همین دوباره فرستادمش کمپ. الان حال و روز خیلی خوبی دارد و خوشحالم که توانستم کمکی هر چند ناچیز به او بکنم.
خانوادهتان شما را پذیرفت؟
من به آنها خسارتهای زیادی زدم و بارها باعث شده بودم برایشان مشکل پیش بیاید ، آنها از اینکه من در کنارشان هستم احساس سرافکندگی میکردند برای همین حتی وقتی یک سال از دورهی پاکیام گذشت و رفتم خانوادهام را ببینم آنها قبولم نکردند. حق هم داشتند، باور اینکه من مواد را ترک کنم و زندگی تازهای را شروع کنم جزو چیزهایی نبود که آنها به سادگی باورش کنند. اما خدا را شکر الان قبول کردهاند و کنار هم زندگی خوبی داریم.
زندگی شخصیتان در چه حال است؟
زمانی که اعتیاد داشتم همسرم را میشناختم و ایشان از ماجرای زندگی من کاملا باخبر بود. ۵ سال قبل وقتی از ایشان تقاضای ازدواج کردم، با توجه به مشکلاتی که داشتم، ایشان قبول کردند و ازدواج کردیم. پسرم یک ماه قبل به دنیا آمده و از این بابت خیلی خوشحالم.
منبع:
همشهری سرنخ
میترا شکری