پروانه پورنگ، زن جوانی است که هیچ راه صعبالعبوری نتوانسته مانع رسیدن او به هدفش شود
زندگی مردم خوزستان از قدیم با نخل گره خورده است. مردم این خطه در طول تاریخ یاد گرفتهاند که مایحتاج زندگی خود را از این درخت صبور و کم توقع تأمین کنند. از دیرباز، خانمهای هنرمند خوزستانی با برگ درخت خرما و نوعی گیاه خودروی محلی با ساقههای بلند و نیمانند به نام کرتک، ظرفهای منحنی و درداری برای نگهداری آرد و نان درست میکردند که در زبان محلی به آنها «کپو» میگویند.اما این هنر زیبا، به مرور زمان کمرنگ شده وتقریبا فراموش میشود. تا اینکه همین چند سال پیش، خانمهای خوشذوق و باسلیقهای مثل پروانه پورنگ، مدیرعامل تعاونی روستایی زنان بخش شیهون، دست بهکار میشوند، سراغ کپوهای قدیمی کارِ دست مادربزرگهایشان میروند و این هنر رو به فراموشی را، بهعنوان راهی برای امرار معاش زنان روستایی دوباره احیا میکنند.پروانه پورنگ، با همراه کردن خانمهای روستا، با سرمایهای ناچیز تعاونیای را راه میاندازد که حالا حسابی پیشرفت کرده و با محصولات خوش آب و رنگ آن در نمایشگاههای بینالمللی شرکت میکنند، دل مشتریها را میبرند و سفارشهای عمده میگیرند.
چطور شروع کردیم؟
متولد سال ۵۹هستم. سالها قبل که شروع به این کار کردم یک دختر ۱۷،۱۸ساله بودم که درسم تمامشده بود. هیچوقت دوست نداشتم بیکار توی خانه بنشینم. این شد که برای پر کردن وقتم، با دیدن کپوهایی که سالها قبل، مادربزرگهایمان بافته بودند شروع به بافتن طرحهای ابتکاری کردم.این کار را برای دل خودم انجام میدادم و هدف خاصی نداشتم. تا اینکه یک روز مسئولان جهادکشاورزی بهصورت اتفاقی کارهایم را دیدند. خیلی از کارها خوششان آمد و از من خواستند که به خانمهای دیگر آموزش بدهم. باورم نمیشد. امید نداشتم که کسی استقبال کند. اما آنها به من اطمینان دادند که کارم خوب است و آنها هم حمایتم خواهند کرد. نخستین بار که در سال ۷۷ در نمایشگاه بینالمللی شرکت کردم و محصولاتی که در کلاسهایم بافته میشد را به نمایش گذاشتم متوجه شدم که این کار چقدر مشتری دارد. این باعث شد به فکر تاسیس تعاونی بیفتیم. سال ۷۸با ۱۲۰هزار تومانی که ۶۰نفر از خانمهای روستا، نفری ۲هزار تومان، روی هم گذاشته بودند تعاونی را ثبت کردیم.اول فقط با خانمهای روستای خودمان شروع کردیم و بعدا، خانمهای روستاهای دیگر هم به ما اضافه شدند.
چالشهایمان چه بود؟
اوایل خیلی با کارم مخالفت میشد. آقایان روستا میآمدند و به خانوادهام میگفتند این کار آخر و عاقبت ندارد و از آنها میخواستند جلویم را بگیرند. خانوادهام حق داشتند که نگرانم باشند. مادرم گریه میکرد و میگفت هر چیزی که میخواهی ما برایت میخریم فقط تو از این کار دست بکش. متأسفانه بعضی آقایان خطه خوزستان نمیتوانستند بپذیرند که یک زن کار کند. از آن طرف، بخش ما در شمالیترین نقطه شهرستان دزفول واقع شده و صعبالعبور است. به من میگفتند با این وضعیت راهها چطور میخواهی محصولاتات را بهدست مشتری برسانی؟ اما من ناامید نشدم. هدفی داشتم که والاتر از سود مالی بود و هیچ راه صعبالعبوری نمیتوانست متوقفم کند.
حساب و کتابها را چگونه انجام دادیم؟
در مدرسه روستای ما فقط تا کلاس پنجم ابتدایی امکان تحصیل وجود داشت. بهخاطر دوری راه نمیتوانستم به مدرسه شهرستانمان بروم. از راهنمایی تا قبول شدن در دانشگاه خودم در خانه درس میخواندم و برای امتحان به اداره آموزش و پرورش شهرستان میرفتم. آنقدر به این سبک درس خواندن عادت کرده بودم که وقتی در رشته حسابداری در دانشگاه قبول شدم محیط دانشگاه برایم غریب بود. رشته تحصیلی من حسابداری است. کارشناسی را گرفتهام و به تازگی در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شدهام. این رشته مستقیما ربطی به صنایعدستی ندارد اما دانش حسابداری خیلی در کار به من کمک کرده است. من تمام حساب و کتابهای تعاونی را خودم با نرمافزار انجام میدهم. اگر میخواستیم حساب و کتابها را بهصورت دستی انجام بدهیم کار خیلی مشکل میشد.
حالا ما را جدی میگیرند
وقتی دانشگاه قبول شدم با توجه به دوری راه برای رفتوآمد به دانشگاه برای خودم یک ماشین خریدم. رانندگی یک زن آن هم در جادهای خلوت و صعبالعبور مورد پذیرش جامعه روستایی نبود. خانوادهام نگران بودند که بهخاطر پیچ و خم راه تصادف کنم و اتفاقی برایم بیفتد. از آنطرف، راه خلوت و صعب العبور بود و همین باعث میشد برای یک خانم تنها، ناامن بهنظر برسد. اما من توکلم به خدا بود. خودم را به او سپرده بودم و اطمینان داشتم که اتفاقی برایم نخواهد افتاد. بعد از گواهینامه گرفتن من، چند نفر دیگر از خانمهای روستا هم برای گرفتن گواهینامه اقدام کردند. این برای من یک دنیا ارزش داشت. خوشبختانه، ذهنیت اهالی روستا هم آرام آرام نسبت به من و کارم تغییر کرد. حالا من جزو معدود خانمهایی هستم که وقتی میخواهد اتفاق تازهای در روستایمان بیفتد یا تصمیم تازهای در شورا گرفته شود از من نظرخواهی میکنند.
تعاونی ما ۸۰ میلیون سرمایه دارد
ما مواداولیه را برای خانمها تهیه میکنیم و در اختیارشان میگذاریم. آنها در خانه کار را انجام میدهند و برای ما میآورند. این نوع کار کردن خیلی برای یک خانم راحت است. توی خانهاش مینشیند و همزمان با رسیدگی به امور خانه و فرزندانش کار هنری میکند و درآمد دارد. یک خانم با روزی ۴-۳ ساعت کار میتواند درآمدی حدود ۵۰۰هزار تومان درماه داشته باشد. من مالک تعاونی نیستم. تعاونی ما متعلق به اعضاست و سود آن، طبق اساسنامه بین اعضا تقسیم میشود. اعضا هر یک به اندازه سرمایهای که در کار میگذارند و حجم کارشان در سود سهیم میشوند. اوایل که کارها را میفروختیم خانمها از من میخواستند از محل درآمدشان سهم آنها را در تعاونی بیشتر کنم. با کمک خداوند، ۱۲۰هزار تومانی که ما با آن کار را شروع کردیم حالا به ۸۰میلیون تومان تبدیل شده است و امیدواریم روزبهروز کارمان برکت کند و این مبلغ بیشتر شود.
ابتکار به خرج میدهیم
استفاده از ظرفهای ما، علاوه بر زیبایی، مزیتهای دیگری هم دارد. این ظروف با شرایط مختلف آب و هوایی کنار میآیند و مواد غذاییای مثل نان و برنج مدت بیشتری در آنها سالم میمانند. بهطور کلی، دنیا دارد به سمت استفاده از کالاهای ارگانیک میرود و بههرحال، استفاده از ظرفهای پلاستیکی برای نگهداری بعضی مواد غذایی مناسب نیست و ممکن است روی سلامتی اثر منفی داشته باشد. ظرفهایی که قدیم خانمهای روستا میبافتند بیشتر فقط برای نگهداری آرد و نان استفاده میشد. ما در تعاونیمان سعی کردیم با استفاده از تکنیک کپوبافی چیزهای مختلفی مثل، جای نان، جای دستمالکاغذی، قندان، جای لوازم آرایش و… ببافیم.
منبع: همشهری دو