پولدارشو(http://pooldarsho.ir/)
برای تهیه اقلام و محصولات فلزی باید سراغ فروشندگانی برویم که با کالاها و ساخته هایی حجیم و سنگین سر وکار دارند؛ کالاهایی که برای انجام بسیاری از کارها و عملیات های عمرانی ضروری و اجتناب ناپذیر هستند. این صنف آهنی یکی از نیازهای مهم زندگی امروز است، چون آهن آلات و مصنوعات ساخته شده قابل عرضه در هر مغازه و فروشگاهی نیستند. پس لازم است که در محیط های جداگانه و به خصوصی فروخته شوند تا در تامین مصالح برای انبوه سازها و فعالان پروژه های عمرانی مشکلی پیش نیاید.
محمدمهدی خوش گویان یکی از فروشندگان و کاسبکارهای بازار آهن شادآباد در جنوب غربی تهران است. بیش از ۱۴ سال سابقه کار دارد و به نوعی شغل پدرش را ادامه داده است. او کارهای کارگاهی مثل تراشکاری، ریخته گری و حتی مکانیکی و تعمیرات خودرو را انجام می دهد و یک فنی کار آچار به دست محسوب می شود.
با خوش گویان درباره مسیر کاری اش را از شروع تا حال صحبت کرده ایم:«از موقعی که یادم می آید، محل شیطنت و بازی من کارگاه تراشکاری پدرم بود که در محله خودمان قرار داشت. طبیعی بود که از همان سنین پایین گرایش به این نوع از کارها داشته باشم.
برخلاف بچه های همسن و سالم که در کوچه ها دنبال توپ می دویدند، من دنبال آچار، پیچ گوشتی، واشر و پیچ و مهره بودم. بیشتر وقت من و برادرم در کارگاه کوچک پدر می گذشت و علاوه بر وقت گذرانی های کودکانه، کارهای ابتدایی و مقدماتی تراشکاری و ریخته گری را یاد گرفتیم.
این رویه تا سال های دبیرستان ادامه داشت و کنار درس کار می کردیم و مختصر حقوقی هم دست مان را می گرفت. بعد از هفت، هشت سال کار در تراشکاری تبدیل به یک متخصص ماهر شده بودیم و آنقدر کار بلد بودیم که به تنهایی کار کنیم. غیر از کارهای پیچیده که وقت گیر است و زمان زیادی می برد، بقیه امور مربوطه را یاد گرفته بودیم.»
بازار آهن
کم کم به خاطر فضای کوچک، نداشتن دستگاه های جدید و مدرن و کم شدن مراجعه کننده، دامنه کارهای ما کمتر شد، همچنین برادرم این کار را کنار گذاشت و سراغ درس و دانشگاه رفت. من مانده بودم که یک محصل معمولی دبیرستان دولتی بودم و پدری که ۲۵سال را در این حرفه گذارنده بود و الان مانده بود چه کار کند.
در این اوضاع و احوال اخطاریه شهرداری هم آمد که تمامی واحدها و کارگاه هایی که فعالیت صنعتی انجام می دهند، باید از سطح شهر جمع و به خارج از حریم و محدوده مسکونی شهرها منتقل شوند. شرایط تغییر کرده بود و باید برای همیشه به جای دیگری نقل مکان می کردیم یا به طور کامل این کار را کنار می گذاشتیم. در این گیر و دار یکی از اقوام فوت شد و پس از فوتش ارثیه ای به ما رسید. با این پول و پولی که از فروش واگذاری مغازه به شهرداری عایدمان شد، به این فکر افتادیم که کسب وکار تازه ای را شروع کنیم.
به واسطه یکی از دوستان که در محل ساکن بود و دستی در خریدوفروش مسکن و خانه سازی داشت، با بازار آهن شادآباد که تازه تاسیس شده بود، آشنا شدیم و به طور مفصل در این زمینه تحقیق کردیم. به خاطر شرایط شغلی که قبلی با این کار جدید آشنایی داشتیم و کم وبیش در جریان امور بودیم، ولی چون به طور مستقیم سروکار نداشتیم، شروع کارمان با شک و تردید بود.
خلاصه با هر زحمتی که بود یکی از واحدهای خالی بازار آهن را به صورت اقساطی خریداری کردیم و رسما کار جدید را کلید زدیم. با پولی که داشتیم توانستیم مقدار زیادی از محصولات آهنی را بخریم و انبار کنیم. آن زمان اوج ساخت وساز در تهران و اطراف بود و مشتری تقریبا هر روز می آمد. بعد از چهار، پنج سال تغییر جا دادیم و مغازه بزرگ تری گرفتیم که انبار بزرگ تری داشت. کار داشت توسعه پیدا می کرد و شرایط مناسب و قابل قبول به نظر می رسید.
کار و خدمات
بعد از مدتی فعالیت نمونه های فروش را بیشتر کردیم. در ابتدا فقط میلگرد و تیرآهن در بساط ما بود ولی بعدا نبشی، ورق، داربست، لوله، قوطی های کوچک و بزرگ، نرده، دیرک و کفی قفسه های کارگاهی را به لیست فروش اضافه کردیم. در کنار آن با چند جوشکار، نصاب و معمار وارد مذاکره شدیم تا کارهای مشترک انجام بدهیم. البته این روش الان معمول است و ۱۵ -۱۴ سال پیش خیلی عمومیت نداشت.
خوش گویان در مورد شرایط فعلی کار در بازار آهن می گوید: شرایط کنونی به خوبی قبل نیست، چون ساخت و ساز کم شده و شغل ما با مسکن رابطه مستقیم دارد. ولی خداراشکر کاسبی بد نیست و چرخ زندگی می چرخد. اگر رونق به بازار برگردد، انبار ما جارو می شود و چیزی از آن نمی ماند. فعلا با همین شرایط خودمان را وفق داده ایم تا اوضاع برای امسال کمی بهتر شود.
منبع
فرصت امروز