چرم مارال یعنی چرم زیبا که به شما زیبایی بیشتر میبخشد. پای صحبتهای سیدجلال حسینی، کارآفرین جوان، خوشذوق و ۳۸سالهای نشستهایم که موسس چرم مارال است و برایمان از کارش میگوید و اینکه چگونه شروع کرد و چگونه قد کشید. اینکه چرا چرم را انتخاب کرد و حالا که اسم و نامونشانی در این صنعت به هم زده، برای آینده کسبوکارش چه برنامههایی دارد. در ادامه قصه چرم مارال را بخوانید.
صنعت چرم از چه سالی و چطور توانست پایش را به زندگی شما باز کند؟
سال دوم دبیرستان بودم که دیگر درس خواندن برایم جذاب نبود. برای همین ترک تحصیل کردم. ۱۷سال بیشتر نداشتم که خیلی اتفاقی پدرم با فردی آشنا شد که کارگاه کوچکی را اداره می کرد و به سبب آشنایی با پدرم پیشنهاد کار در کارگاه را به من داد. خوب به خاطر دارم که پدرم در واکنش به پیشنهاد مطرح شده سوالی را مطرح کردند: «حالا کار یادش میدی یا نه؟»
واقعیت این بود که هدف فقط حرفه آموزی من بود و بس. سال ۱۳۷۴ بود که در کارگاه که آن زمان کاپشن چرم میدوخت، شروع به شاگردی کردم. یادش بهخیر روز اول کار استادکارم حرفی به من زد که هنوز به خاطر دارم. «تو حتما یه چیزی میشی. شاگردهای زیادی داشتم، اما همه شون واسه بازی و تفریح می اومدن. اما معلومه تو اومدی کار یاد بگیری.»
از آنجایی که به کار آزاد علاقه زیادی داشتم، انگیزه ام برای یادگیری بالا بود. برای همین فقط ۹۰روز شاگردی کردم و بعد از آن با صاحبکار کارم را ادامه دادم. اگر اشتباه نکنم، یک سالی هم به همین طریق در آن کارگاه کار کردم. در آن دوران پنج ماه اول را که شاگرد بودم، روزی ۲۵۰تومان دستمزد می گرفتم، ماهی۷۰۰۰، یعنی تنها کرایه رفتوآمدم بود. اما بااینحال ساعت ۷:۳۰ صبح دم پاساژ بودم.
کارگاه کوچکی بود در یک پاساژ. ساعت هشت صبح در پاساژ باز می شد. بااینحال تا دیروقت کار می کردم. همیشه موقع برگشتن به خانه قابلمه غذایم صدا می داد و من هم که بچه سال بودم و می ترسیدم، برای همین همیشه چوبی در دستم بود تا اتفاقی برایم نیفتد. بعد از اینکه با صاحبکار کارم را شروع کردم، حقوقم شد ۱۲۰هزار تومان. به تناسب دیگران دریافتی من بالا بود، چون با جدیت کار میکردم و ساعات طولانی کار خسته ام نمیکرد.
آغاز قصه کارهای شما به چه شکل بود؟
زمان خدمت سربازی فرا رسیده بود و من باید به سربازی می رفتم. به اصطلاح عامه شش ماه خدمت بودم که اولین کارگاه را با نام آشیانه چرم طبیعی مارال راه اندازی کردم. با یک چرخ، یک بسته چرم و یک میز. تنها با ۳۰هزار تومان نقدینگی که یک بسته چرم خریدم، البته ۶۰۰ هزار تومان پسانداز داشتم و ۲۰۰هزار تومان هم از یکی از دوستان چک گرفتم که شد پول چرخ.
از آنجایی که سرمایه چندانی نداشتم، پیمانکاری کار میکردم. به این شکل که چرم را می آوردند، کاپشن میدوختم و دستمزد میگرفتم. البته این رویه کار هم به این دلیل بود که کیفیت دوختم بالا بود و طرف مقابل به این کار راغب میشد. بعد از مدتی برادر کوچکترم هم وارد این صنعت شد و این رویه ادامه داشت تا اینکه دو سال خدمت سربازی من به پایان رسید.
ساعتهای طولانی کار میکردیم. یادم میآید در ۱۸سالگی سه، چهار شاگرد بزرگتر از خودم داشتم که کمی مدیریت کردن بر آنها سخت بود. اما با همه این اوصاف هیچوقت از کار زیاد واهمه نداشتم و اگر دیگران، حتی شاگردانم، روزانه ۱۰ساعت کار میکردند، من ساعات طولانیتر نسبت به آنها کار میکردم. صبح اول وقت زودتر از همه سر کار حاضر میشدم و تا آخر شب سر کار بودم.
شما دوباره به کارگاهی که در آن شاگردی میکردید و با چرم آشنا شده بودید، برگشتید. البته اینبار به عنوان صاحب کارگاه و شعبه دوم خود را احداث کردید. روایت آن به چه شکل بود؟
من از سربازی برگشته بودم و سخت کار میکردم. برادرم همراهم بود و این باعث دلگرمیام بود. سه سال با کار زیاد ادامه دادیم تا اینکه متوجه شدیم کارگاهی را که من در آن با این صنعت آشنا شده بودم، به دلایلی برای فروش گذاشته اند. نقدینگی چندانی نداشتم، برای همین به صورت اقساط کارگاه را خریدم. مغازه مرغوبی نبود -مغازهای کوچک در یک پاساژ- اما حسنش این بود که سابقه چندساله داشت و شناخته شده بود.
در آن برهه نیز صاحب کارگاه به پشتوانه صداقت مان کارگاه را بهطور اقساط به ما واگذار کرد. شعبه دوم که راه افتاد، انگیزهام چند برابر شد و بیشتر از گذشته کار میکردم. در آن دوران نگهبان پاساژ ساعت ۱۰:۳۰، ۱۱ شب در پاساژ را می بست و می خوابید، و از آنجایی که من تا نیمهشب کار میکردم، مجبور میشدم او را بیدار کنم تا در را برایم باز کند.
کیفیت و خلاقیت
بعضی شب ها خوابش سنگین بود و بیدار نمی شد و من مجبور میشدم از بالای در آکاردئونی که یک فضای ۵۰،۴۰ سانتی بود، به سختی بیایم بیرون. پنج سال مثل برق و باد گذشت و در گوهردشت شعبه سوم شکل گرفت. وقتی از کار زیاد حرف می زنم، به واقع یعنی تلاش شبانهروزی آن هم با جدیت. برایتان خاطرهای را میگویم تا متوجه سختکوشی من شوید.
در دورانی که در اولین کارگاهم کار می کردم، برای خرید چرم باید میرفتم همدان. به عادت هر روز صبح اول وقت کار در کارگاه را شروع کردم. تا دیروقت کار کردم و بعد تصمیم گرفتم برای صرفه جویی در وقت شب به همدان بروم. بلیت نداشتم و مجبور شدم جلوی اتوبوس بنشینم. از فرط خستگی خوابم برده بود و در همین حین سرم به شیشه اتوبوس خورده بود. اما خستگی زیاد باعث شده بود متوجه درد آن نشوم. وقتی بیدار شدم، سرم متورم شده بود. درواقع شبانه روز کار می کردم.
شما با وجود پشتکار زیادی که داشتید، یک وقفه طولانی را تجربه کردید. از آن دوران برایمان بگویید.
گاهی اوقات اتفاقاتی می افتد که هر چند با سرعت بالایی در حرکت هستید، ناچار به یک ترمز شدید می شوید. من هم از این مسئله مستثنا نبودم و متاسفانه با اتفاقی که یکی از کارگرها رقم زد، من برای چهار سال در زمینه تولید ترمزم را کشیدم و ساکن شدم. دلزدگی بدی نسبت به تولید در من ایجاد شده بود و برای همین اجناس فروشگاهها را از بیرون تهیه میکردم.
در این چهار سال برای خرید اجناس بازدیدهای زیادی از کارخانجات ایتالیا، چین و ترکیه داشتم و همین عامل باعث تجربه خوبی شد. چهار سال تجربه کسب کردم و به پشتوانه تجربیاتم دوباره وارد عرصه تولید شدم. در آن بازه زمانی چرم مارال پنج، شش فروشگاه داشت.
در آن دوران تصمیم گرفتم به نسبت بالا رفتن حجم تولید، فروشگاه اضافه کنم. یعنی اگر ۱۰درصد تولید افزایش مییافت، یک فروشگاه اضافه، یا یک نمایندگی واگذار میکردم. خوشبختانه کالای ما بازار خود را یافته بود و این دلیلی نداشت جز اینکه سعی می کردیم کالای باکیفیت و متفاوت از محصولات مشابه داخلی به دست مصرف کننده بدهیم.
دلیل ماندگاری سیدجلال حسینی در صنعت چرم؟
عشق به کار من را ماندگار کرد. من کارم را دوست داشتم و از آنجایی که پیشرفتم را به صورت ثانیه ای می دیدم، برایم لذتبخش بود. همزمان با من حدود ۱۰شاگرد دیگر هم در کارگاه شاگردی میکردند. از این تعداد تنها هفت نفر همزمان با من مغازهای برای خود دست وپا کردند. اما در حال حاضر هیچکدام در صنعت چرم نیستند و به شغل های دیگری رو آورده اند. از آن تعداد شاگرد تنها من صنعت چرم را ادامه دادهام و در این حرفه ماندگار شده ام.
آیا تا به امروز آقای حسینی ورشکستگی را چشیده است؟
کار زیاد در ساعات طولانی به نوعی با من عجین شده است. من با یک بسته چرم شروع کردم و امروز در میان برندهای چرم جایگاه مناسبی دارم. یک بسته چرم من در دورهای شد دو کاپشن که سه برابر در فروشش سود کردم. این سود سه برابری باعث شد برای کار بیشتر ترغیب شوم.
کاپشنهای دستدویی که برای تعمیر برایم میآوردند، میشدند نمونه کار و از مشتریان می پرسیدم اگر الگوی کار را می پسندند، برایشان بدوزم. من کار را اینگونه ادامه دادم و خوشبختانه هیچگاه ورشکستگی را تجربه نکردم. ورشکستگی یعنی از بین رفتن تمام سرمایه. اما در طول این مسیر طولانی فرازونشیب داشته و طعم ضرر را هم چشیده ام. اما همچنان ادامه داده ام تا به اینجا رسیده ام.
آیا طی این سالها ناامیدی به سراغ آقای حسینی آمده است؟ و اگر چنین است، چطور آن را از خود رانده اید؟
در سال های ابتدایی کار ناامیدی را نمیشناختم و با من غریبه بود، اما حالا که مجموعه بزرگ شده، دغدغه به سراغم آمده! متاسفانه برخی سازمانهای دولتی سیاست اشتباهی را دنبال میکنند؛ سیاستی که جز ناامیدی نمیتواند حاصلی داشته باشد. وقتی افراد و سازمان ها بزرگ می شوند، به جای توجه بیشتر به آنها به عنوان نخبه یا کارآفرین، مسائل و مشکلاتی را پیش رویش قرار میدهند که باعث دلسردی است؛
دلسردیای که مدام برایت تکرار میکند که سرمایه کلان را از تولید خارج کن! زمانی که مجموعهای کوچک است، دیده نمیشود، اما همین که جان میگیرد، به چشم میآید و همه ارگانها از آن انتظار دارند. واقعیت این است که به همان اندازه که ارزشآفرینی میکنی، به همان نسبت هم دشمن پیدا میکنی و اذیت میشوی. این اذیت شدنها و مشکلآفرینیها واقعا انگیزه را سلب میکنند.
تولیدکننده میبیند پول و سرمایه و اشتغالزایی دارد، اما مدام تحت فشار است. زمانی که مجموعه بزرگ میشود، پول اولویت خود را از دست میدهد و موارد دیگری اهمیت دارند که متاسفانه نادیده گرفته میشوند.
آیا طی این سالها کسی به لحاظ مالی از شما پشتیبانی کرده است، یا از وام و تسهیلات کلان بهره برده اید؟
بیشتر افراد از من میپرسند سرمایه اولیه را پدرتان در اختیارتان قرار داد! نه. واقعیت این است که من و برادرم با تلاش و درآمد خودمان کار را ادامه دادیم. البته در همه این سالها از وام نیز استفاده کرده ایم، اما در حد اعداد و ارقام کوچک. چون وامهای کلان نیاز به سند و اعتبار داشتند که ما فاقد هر دو بودیم. اما وام های کوچکی گرفتهایم که در همان دوران واقعا توانسته گره کارمان را باز کند.
مسئله ای که من همیشه و در هر بحثی به آن اشاره میکنم، این است که سرمایه ما اعتبارمان بوده. افرادی که با ما کار می کردند، آنقدر به ما اعتماد داشتند که اگر میگفتیم ۱۰هزار پا چرم میخواهیم، بدون گرفتن پول و چک کالا را در اختیارمان قرار میدادند. البته در زمان توافقشده حتما به پول خود میرسیدند. درواقع اعتماد اصل سرمایه ما بود، نه وام و مسائل دیگر.
چند درصد از سهم بازار چرم در دست شما است؟
ما جزو چهار برند اول ایران هستیم و دومین رتبه فروشگاههای زنجیرهای را در کشور داریم، البته از نظر تعداد. اینکه بخواهیم بگوییم با این تفاسیر چنددرصد سهم بازار متعلق به ماست، تا به امروز ارزیابی کلانی صورت نگرفته است. اما ما جزو برندهایی هستیم که بیشترین سطح صادرات را به کشورهای مختلف داشته است.
البته شاید واحدهایی هم باشند که بهعنوان مثال در زمینه تولید دمپایی پلاستیکی فعالیت میکنند و در زمینه صادرات به لحاظ عددی رقم بالایی را به خود اختصاص بدهند، اما صادراتشان به عراق است. اما چرم مارال هم بازارهای اروپایی را دارد، هم سایر کشورها را. درواقع ما تنوع صادرات داریم. چهار سالی می شود که ما وارد عرصه صادرات شده ایم.
این نتیجه حاصل فعالیت چهارساله ماست. البته ما برای صادرات مشتریان ثابتی داریم، اما از سال گذشته خیلی جدیتر این حوزه را دنبال میکنیم و جامعه هدفی را برای خود ترسیم کرده ایم. تا امروز در نمایشگاه های روسیه، اوکراین شرکت کرده ایم و دوم آذر ماه نیز در نمایشگاه رم خواهیم بود. شرکت در این نمایشگاه ها باعث گسترش بازار خارجیمان می شود.
شما از همان ابتدای کار به فکر داشتن شعبه بوده اید. در این عرصه امروز تا کجا پیش رفته اید؟
ما در اکثر شهرها شعبه داریم و اولین آن را در همدان احداث کردهایم. شهرهای معدودی هستند که در آنها شعبه نداریم، که آن هم در راستای سیاستهای خاص مجموعه بوده است. در آبان ماه نیز همزمان پنج فروشگاه جدید را در شهرهای مختلف احداث میکنیم؛ گرگان، کرمانشاه، ایلام و… کاری که تا امروز هیچیک از برندها تجربه آن را نداشتند. من متولد همدان و ساکن البرز هستم و به دلیل آشنایی با شهر همدان استارت شعبات را از این شهر زدم.
از چه زمانی به این نتیجه رسیدید که شیوه سنتی کارگشا نیست و باید به سمت سیستماتیک شدن رفت؟
چهار سالی میشود که ما وارد فضای جدید کاریمان شدهایم. بنایی ساخته ایم به وسعت دوهزار و هفتصد متر در هفت طبقه. در این مجتمع سعی کردهایم متفاوت از سایر تولیدکنندگان داخلی کار کنیم. ما با تمام ایدههایی که از اروپا آورده بودیم و با توجه به امکانات موجود کار را شروع کردیم و تمام واحدهای تخصصی و بهروز را پیاده سازی کردیم تا بتوانیم سرویس مناسبی را هم در واحد تولید و هم واحد فروش به مشتریان ارائه دهیم.
حاصل فعالیتهای مداوم و سختکوشی های شما امروز برای چند نفر توانسته اشتغالزایی کند؟
در حال حاضر ۵۰۰ نفر بهطور مستقیم در شعبه مرکزی مشغول به کار هستند و اگر اشتباه نکنم، چهار برابر این تعداد نیز بهطور غیرمستقیم درگیر کارند. درواقع چیزی حدود ۲۵۰۰نفر.
اگر به گذشته برگردید، چه اشتباهی را تکرار نمی کنید؟
اشتباهی که نباید دیگر تکرار شود، اعتماد به برخی افراد است. و اگر من برگشتی به گذشته داشته باشم، در این اعتمادها بیشتر دقت می کنم. یکی از مسائلی که ما دقت زیادی روی آن داشتیم، این بود که سرمایه مان را دست کسی نمی سپردیم. اگر کالایی را می فروختیم، اول پول را دریافت میکردیم، بعد کالا را تحویل میدادیم. البته این برای دورانی بود که به این وسعت کار نمیکردیم. چون در حال حاضر باید کالا را تحویل بدهی و یک سالی منتظر برگشت پولت بمانی.
فروش اینترنتی بحث داغ این روزهای دنیای بازار است.آیا شما نیز از این فرصت بهره برده اید؟
ما بهروز کار میکنیم و همانند یک برند باید همه موارد را رعایت کنیم. در فروش اینترنتی درآمد چندانی وجود ندارد و بیشتر خدماتی است که به مشتریان ارائه میکند. اما متاسفانه به دلیل تخلفاتی که در این زمینه وجود داشته، فرهنگسازی این نوع خرید وجود ندارد. البته یکی از مشکلات ما در عرصه صادرات نیز همین است که اذعان میکنند ایرانیان روی حرفشان نیستند و تخلف میکنند! این شک و دودلی در فروشگاههای اینترنتی نیز وجود دارد و باعث سلب اعتماد خریدار شده است.
تخصص و تحصیل این روزها در تمام عرصه ها و فعالیتها از اهمیت بالایی برخوردار است.آیا شما به این مهم پرداخته اید؟
بله. از آنجایی که من مدرک دیپلم نداشتم، شروع به ادامه تحصیل کردم و توانستم مدرک بگیرم. بعد از آن به ان.بی.ای علاقهمند شدم. در کلاسها و دورههای زیادی شرکت کردهام تا بتوانم ارتقا بیابم. در حال حاضر ۹۰درصد پرسنل در مقاطع بالا حتی دکترا تحصیل کردهاند و حتی در بخش خط تولید نیز ما پرسنل تحصیلکرده داریم. کارکنانی داشتیم که با مدرک کارشناسی وارد مجموعه شدهاند و حالا در مقاطع بالا تحصیل میکنند.
در ابتدای کار در عرصه چرم تمام توانم را روی کار متمرکز کرده بودم. اما زمانی که به یک گستردگی چشمگیر رسیدیم، زمانی را صرف یادگیری و بهروز کردن علم کردم. درواقع هفت، هشت سال سخت کار کردم و در حال حاضر ۱۲سالی میشود که زمانی را برای تحصیل و تحقیق گذاشته ام.
اگر به جای رقبا بودید، چه روندی را پیش می گرفتید تا شرایط تغییر یابد؟
دیدگاه من این است که ما رقیب نداریم. البته این به این معنا نیست که ما یکتا هستیم، بلکه ما همه را دوست و همکار خود می دانیم. ما سیاست متفاوتی از دوستان را دنبال می کنیم. هرکدام از دوستان این صنعت سیاست خود را دنبال میکند. اما اگر جای رقبا بودم، به این توجه میکردم که ما در بازار برندهای خارجی را داریم که بهراحتی در ایران جولان میدهند و کالا را به قیمت نازل عرضه میکنند.
متاسفانه ما در میان صنعت چرم اتحاد نداریم. تاسف این است که ما هدف مشترکی نداریم و این باعث شده از نظر کیفی و برندی ارتقا پیدا نکنیم. من اگر جای رقبا بودم، ارتباطم را با سایر برندها نزدیک میکردم تا به هدف مشترک برسیم. ما باید به جایی برسیم که برند جهانی داشته باشیم. واقعیت این است که در سطح بین الملل ایران را به عنوان برند چرم نمیشناسند. اگر ما به اتحاد برسیم، بیشک در سطح بین الملل حرفی برای گفتن خواهیم داشت، همانند ایتالیا و ترکیه که در بحث چرم حرفی برای گفتن دارند.
در عرصه مسئولیت های اجتماعی چه راهکارهایی را در پیش گرفته اید؟
یکی از دغدغه های ذهنی مخاطب در صنعت چرم این است که چرم اصل می خرد یا خیر. تمام تلاش ما در این حوزه این است که با در پیش گرفتن یک استراتژی مناسب، ذهن مخاطب را آسوده کنیم تا اگر وارد فروشگاه های ما شدند، اطمینان داشته باشد چرم طبیعی می خرد.
در این عرصه نیز آموزشهایی را در شبکههای مختلف برای مردم ارائه می دهیم تا بدانند چرم طبیعی چه مشخصاتی دارد و خودمان نیز استانداردها را رعایت می کنیم. در بحث استفاده از چرم حلال نیز فعالیت هایی داشته ایم و مجوزهایی را نیز به دست آورده ایم تا بتوانیم در بحث اجتماعی هم خدمتی کرده باشیم.
چه عاملی باعث شد شما روبه جلو حرکت کنید؟
هیچوقت به پول فکر نکردم. فکر میکنم دلیل اینکه ما موفق شدیم، این بود که چند برادر بودیم و پشت هم کار کردیم و در تمام این دوران نگاه پولی نداشتیم و تنها خواسته ما موفقیت بود. چون معتقد بودیم اگر خوب و پرتلاش کار کنیم، بیشک به موفقیت میرسیم و موفقیت با خود دارایی به همراه دارد. به اعتقاد من اتحاد برادری و پرتلاش کار کردن بیشترین تاثیر را در کار ما داشت.
لطفا راز ماندگاریتان در ذهن مخاطب را فاش کنید.
کیفیت
محصول باکیفیت و خدمات متفاوت دلایل اصلی ماندگاری است. ما سعی کردیم متفاوت باشیم و الگوهایمان داخلی نباشد. همه اینها ذرهذره تاثیر داشتهاند تا مخاطب طالب چرم مارال باشد. ما در حال کلنگزنی کارخانهای هستیم که بزرگترین کارخانه تولید محصولات چرم کشور است. کارخانهای با ۱۰هزار متر سالن تولید که برای بیش از هزار نفر به طور مستقیم اشتغالزایی خواهد داشت.
البته به طور غیرمستقیم نیز پنجهزار نفر درگیر کار خواهند شد. تمام محصولات چرمی از کفش و کمربند و کیف محصولات این کارخانه خواهند بود. ما این مجموعه را به نام امپراتوری چرم ایران میشناسیم. این به این معنا نیست که ما تهدیدی هستیم برای تولیدکنندگان داخلی، بلکه این مجموعه تامینکننده ۵۰ درصد بخش صادرات خواهد بود. ما برای ساخت این بنا از مشاوران ایتالیایی بهره بردهایم. در آینده مردم برندی خواهند دید جهانی.
آقای حسینی چه نگاهی به صنعت چرم دارند؟
عدهای بر این عقیده هستند که محصولات چرم لاکچری هستند. درحالیکه اینطور نیست و من به شخصه چنین نگاهی ندارم. بهعنوان مثال کفش محصول لاکچری نیست و اگر بتوانیم با قیمت تمام شده مناسب آن را عرضه کنیم، ۷۰ درصد مردم از آن استفاده خواهند کرد. محصول پرمصرفی که می تواند بازار خوبی هم باشد. صنعت چرم، صنعت خوبی است، اما ورود و ماندن در آن سخت است.
رقبای کوچک، رقبای خارجی و داخلی همه اینها کار را در این صنعت سخت کردهاند. اگر کسی در حال حاضر بپرسد که میتوان به امروز چرم مارال دست یافت، پاسخ من منفی است. شاید بتوان پرتلاش کار کرد، اما رسیدن به این مرحله کاری بسیار سخت است.