آیا کارآفرینی همان استارتآپ است؟ راهاندازی استارتآپ یعنی کارآفرینی؟ آیا همه فرآیند کارآفرینی در استارتآپ خلاصه میشود؟ اصلا کارآفرینی دقیقا چیست؟ مفهوم استارتآپ چیست و کجای این داستان قرار میگیرد؟ و…
اینها سوالاتی است که در این مطلب قصد دارم به آنّها پاسخ دهم.
«Entrepreneurship» واژهای است که در ایران به «کارآفرینی» برگردانده شده است، که چندان ترجمه مناسبی نیست. متاسفانه درگذشته و بهواسطه سیاستهای آن زمان، این واژه به این صورت ترجمه شده است. اولین معادلی که با شنیدن واژه کارآفرینی به ذهن ما خطور میکند «اشتغالزایی» است!
فرض کنید شما ایدهای دارید برای مکانیزه کردن یک خط تولید کارخانه ربسازی. این ایده باعث افزایش بهرهوری و کاهش هزینه میشود و از هر خط تولید، به واسطه مکانیزه شدن آن، ۱۰ نفر نیرو حذف میشوند. شما این ایده را تبدیل به یک محصول میکنید و به تمام کارخانههای ربسازی یک شهرک صنعتی میفروشید. در اینجا یک کارآفرینی رخ داده و تعدادی هم بیکار شدهاند. عجیب است، نه؟ ولی بر اساس تعاریف کارآفرینی، شما کارآفرینی کردهاید. پس تا اینجا متوجه شدیم که کارآفرینی لزوما به معنی اشتغالزایی نیست. حالا بیایید تعاریف کارآفرینی را مرور کنیم.
برای کارآفرینی تعاریف زیادی ارائه شده. به یاد دارم بهواسطه یک تحقیق دانشگاهی در زمان تحصیل در دانشگاه تهران، حدود ۵۰ تعریف از کارآفرینی جمعآوری کردم، ولی یک تعریف خیلی برای من جالب بود. این تعریف مربوط میشود به ژوزف شومپیتر، از دانشمندان برجسته در حوزه کارآفرینی. او نوآوری و تخریب خلاق را پایه و اساس کارآفرینی میداند. از نظر شومپیتر، کارآفرینی و شخص کارآفرین، نیروی محرکه و موتور توسعه اقتصادی است. ویژگی تعیینکننده در کارآفرینی از نظر او انجام کارهای جدید و ابداع روشهای نوین در انجام کارهای جاری است و نوآوری در هریک از زمینههای زیر کارآفرینی محسوب میشود!
ارائه کالای جدید
ارائه روشی جدید در فرآیند تولید
گشایش بازاری تازه
یافتن منابع جدید
ایجاد هرگونه تشکیلات جدید در صنعت
تعریف شومپیتر تعریفی کلاسیک و علمی از کارآفرین و کارآفرینی است.
یک نکته مهم در کارآفرینی ارزشآفرینی است. به نظر میرسد واژه ارزشآفرینی معادل خوبی برای واژه کارآفرینی باشد. ارزش و ارزشآفرینی بخش مهمی از مدلهای کسبوکار است، که در آینده به انواع ارزش و طراحی آن میپردازیم. جمله خیلی معروفی هست که میگوید: «یا ارزش ایجاد کن یا کلا دور کارآفرینی را خط بکش!» به آخرین کالایی که در چند ماه گذشته خریدید فکر کنید، چرا این کالا را خریدید؟ چرا این برند خاص را انتخاب کردید؟
کدام ویژگی باعث خرید این کالا شده؟ دلیل خرید شما معمولا اطلاعات زیادی در مورد ارزشهایی است که آن کالا برایتان ایجاد میکند. معمولا در زمان خرید خیلی از کالاها (نه همه آنها) این احساس به شما دست میدهد که نسبت به پولی که بابت آن کالا پرداخت میکنید، چیزهای بیشتری به دست میآورید، این یک معادله طلایی در کارآفرینی است! به عبارتی اگر شما ارزش مناسبی را به مشتریانتان عرضه کنید، احتمال موفقیت شما خیلی زیاد خواهد بود.
کارآفرینی معمولا یک فرآیند دارد. در متون دانشگاهی و کلاسیک، فرآیند کارآفرینی فرآیندی است که با تشخیص فرصت توسط کارآفرین شروع میشود و سپس کارآفرین به ایدهپردازی حول محور فرصت میپردازد و یک سری ایده را بررسی میکند. یک یا چندتا از این ایدهها را انتخاب میکند و به نوآوری در زمینه این ایدهها میپردازد، بعد یک طرح کسبوکار پیرامون آن مینویسد و به دنبال تامین مالی و نمونهسازی اولیه میرود.
درنهایت سرمایه مالی بزرگتری تامین میکند و نمونه را در مقیاس انبوه میسازد و کسبوکاری پایدار راهاندازی میکند و باید همیشه دغدغه این را داشته باشد که کسبوکارش را حفظ کند و سعی کند در مسیر رشد قرار بگیرد. به نوعی این فرآیند به دو بخش کلی تقسیم میشود: بخش اول تشخیص فرصت درست و طراحی ارزش حول آن و اطمینان از استقبال محصول است و بخش دوم طراحی یک کسبوکار، توسعه و حفظ آن.
حالا استارتآپ چیست و کجای این داستان قرار دارد؟ فرآیند استارتآپی یک ایده، به بخش اول این فرآیند مربوط میشود، یعنی جایی که شما با کلی ابهام روبرو هستید و باید آنها را یکییکی رفع کنید، اعتبارسنجی انجام دهید و در صورت نیاز به تغییر، تغییرات را اعمال کنید. به این تعریف دیو مک کلور در مورد مفهوم استارتآپ توجه کنید:
«استارتآپ سازمانی است که درباره این سه مورد سردرگم است: محصولش چیست، مشتریان آن که هستند و چگونه باید پول دربیاورد.» تعریف استیو بلنک هم در مورد استارتآپها قابلتامل است: «استارتآپ سازمانی است موقتی که در جستجوی مدل کسبوکاری گسترشپذیر و تکرارپذیر (و سودده) است.»
در این تعریف به مدل کسبوکار اشاره شده. مدل کسبوکار تعاریف مختلفی دارد ولی اگر بخواهیم یک تعریف خودمانی از آن ارائه دهیم، میتوانیم بگوییم که مدل کسبوکار روشی است که شما با استفاده از آن ارزشی را به دست مشتری میرسانید و از این طریق درآمد کسب میکنید.
به کلمه موقتی در تعریف ارائهشده توجه کنید. شما بهمحض اینکه مدل کسبوکارتان را طراحی و اعتبارسنجی کنید و شرایط گسترشپذیری و تکرارپذیری در مورد آن صدق کند، کمکم از حالت استارتآپی خارج میشوید! پس شما تا ابد قرار نیست استارتآپ بمانید.
بهنوعی استارتآپ یعنی آزمایشگاه. به نظر من بهترین معادل برای استارتآپ آزمایشگاه اعتبارسنجی و رشد است. به این معنا که یک تیم موقتی تصمیم دارد ببیند بالاخره میشود از یک فرصت بهرهبرداری کرد یا نه و آیا این فرصت جذابیت رشد را دارد و میشود کسبوکاری پایدار را حول آن ایجاد کرد یا خیر.
جالب است بدانید که درصد شکست استارتآپها در دنیا بسیار بالاست. براساس آمار از هر ۱۰ استارتآپی که شکل میگیرد ۹ استارتآپ دچار شکست میشود. دلایل این شکستها جالب است. اگر بخواهیم از دلیل مهم و مناسبی برای شکست اکثر استارتآپها نام ببریم این است که بیشتر استارتآپها محصول اشتباهی را تولید میکنند.
به عبارتی، شاید نوآوری خاصی انجام داده باشند، ولی ارزش خاصی را برای مشتری ایجاد نکردهاند. برای همین محصول تولیدشده، مورد استقبال قرار نمیگیرد و مشتری مورد انتظارش را جذب نمیکند و درنهایت استارتآپ دچار شکست میشود. موفقیت یک استارتآپ وابسته به طی کردن یک فرآیند صحیح اعتبارسنجی است.
پس وقتی میگویید موسس یک استارتآپ هستید، یعنی در حال بررسی و آزمایش یک فرصت با هدف ایجاد یک کسبوکار پایدار حول آن هستید. یادتان باشد که وقتی رشد کنید و به تثبیت برسید دیگر از فاز استارتآپی خارج شدهاید. امیدوارم این رابطه را درک کرده باشید. یادتان باشد مفهوم کارآفرینی مثل یک چتر است که مفهوم استارتآپ زیر آن قرار میگیرد.
منبع: