خانم مهری جوادزاده در سال۱۳۷۹ به عنوان صادر کننده نمونه کشور شناخته شد وی از شرکتکنندگان در دورههای طرح ملی ترویج کارآفرینی و توانافزایی زنان کارآفرین که در سال ۱۳۸۲ توسط خانه پژوهش نواندیش و با حمایت دفتر امور بانوان وزارت کشور اجرا شد، میباشد. و در حال حاضر نیز در انجمن زنان مدیر کارآفرین در زمینه بسترسازی برای ورود جوانان به این حیطه تلاش می کند.
لطفاً خودتان را معرفی نموده و درباره رشته تحصیلی و محل تحصیل خود توضیحاتی بفرمائید.
من مهری جوادزاده متولد سال ۱۳۳۵ هستم. تحصیلاتم در رشته کامپیوتر از آمریکا میباشد. از سال ۱۳۵۶ که به ایران برگشتم تقریباً بطور مداوم (البته به غیر از ۳ سالی که درگیر بدنیا آمدن دخترم و مهدکودک گذاشتن او بودم) همیشه مشغول به کار در رشتههای مختلف بودهام.
دوران تحصیلتان را چگونه گذراندید؟
من در رشته ریاضی خواندم سپس اینجا در برنامهریزی کاربرد کامپیوتر قبول شدم، بعد از ۲ سال به امریکا رفتم و در آنجا ادامه تحصیل دادم و بعد به ایران بازگشتم.
آیا در دوران کودکی رؤیاها و آرزوهایی داشتید که به کجا برسید و آیا فکر میکردید که زمانی به جایی که اکنون هستید برسید؟
خیر. اما میتوانم بگویم که از بچگی خیلی فعال بودن را دوست داشتم و همیشه مشغول کار بودم یا مسابقه دوچرخهسواری میدادیم و یا … همیشه حس رقابت در من وجود داشت، البته چیز چندانی یادم نمیآید اما معمولاً آدم در بچگی، بچگی میکند.
اگر ممکن است قبل از طرح سؤالات تخصصی، درباره سابقه و عملکرد و فعالیتهای شرکت خود بفرمائید.
شرکت صادرات صنعتی و معدنی سپهر شرکتی است که من به اتفاق دوستانم در مرداد ماه ۷۴ تأسیس کردیم. کار سپهر صرفاً صادراتی است. در سال ۸۰ به دلیل افزایش تقاضای مشتریهایمان، کارخانهای را در فیروزکوه خریداری کردیم که کارخانه کشمشسازی بود اما دایر نبود بعد آن را تجهیز کردیم. ماشینآلات جدید آوردیم و در حال حاضر کارخانه صنایع سیمیندشت هم متعلق به شرکت سپهر است که من در آنجا هم سهامدار و هم عضو هیأت مدیره هستم.
شرکت سپهر تحت عنوان یک شرکت صادراتی که میتواند تمام کالاهای ایرانی را صادر کند ثبت شده است. ما هم در ابتدا بیشتر روی صادرات محصولات صنعتی کار میکردیم. بطور مثال آلومینیوم قراضه از ارمنستان وارد میکردیم و آن را تبدیل به شمش ثانویه میکردیم و به کشورهایی مثل امارات و کره صادر میکردیم. مقدار زیادی از آلومینیوم تاجیکستان را ترانزیت کردیم و به بازار ژاپن رساندیم. این کارها را کردیم اما بعد با توجه به درخواست بازار چون ما را به عنوان صادر کننده کیفی میشناختند و میگفتند و مشتریها ما را به سمت صادرات محصولات کشاورزی نیز سوق دادند. البته من زیاد متأسف نیستم زیرا احساس من این است که ما در بخش محصولات کشاورزی همواره یک خلاء بزرگ داریم و در خیلی از محصولات کشاورزی ما جزء صادر کنندهها و تولیدکنندههای رده ۱۰ به بالای محصول در دنیا هستیم. پس در رابطه با صادرات کشمش نیز ما سومین صادر کننده بزرگ دنیا هستیم، پسته و بسیاری دیگر از محصولات کشاورزی هم همین طور اما متأسفانه به بسیاری از محصولات کشاورزی، کم لطفی شده است. اگر واقعاً در بخش محصولات کشاورزی کار بشود ما واقعاً حتی میتوانیم صادرات محصولات کشاورزی را به بالای ۵ میلیارد دلار در سال برسانیم. متأسفانه در این زمینه بسیار کم کار شده است. روشهای فراوری، هنوز در بسیار از کارخانهجات ما سنتی هستند. ما مجتمعهایی که بتوانند در حد بالا و با حداقل هزینه محصول تولید کنند نداریم. اینها نقطه ضعفهایی است که ما امیدواریم با توجه به افزایش درآمد نفتیمان بتوانیم از محل درآمد نفت سرمایهگذاری خوبی در این بخش کنیم.
جرقه کاری را که انجام می دهید چگونه و توسط چه کسی زده شد؟ آیا از ایده خودتان استفاده کردید؟
ببینید من همانطوریکه گفتم در تمام عمرم کار کردهام و در بسیار از فعالیتها، البته همیشه در بخش خصوصی شرکت کردهام. من پیشتر هم در بخش بازرگانی کار کرده بودم. قبل از تأسیس شرکت سپهر تجربه خیلی خوبی را برای خودم به عنوان ذخیره داشتم. مثلاً سال ۶۵-۶۴ قائم مقام مدیر عامل کارخانجات نورد و پروفیل ساوه بودم. آن موقع، اولین صادرات لوله و پروفیل ایران را انجام دادیم در مبین کالا که مشاور مدیر عاملشان بودم برای اولین بار کنتور برق ایران را در مناقصات بینالمللی به کشور اردن فروختیم. منظورم این است که من با اندوختهای از تجربه در زمینه صادرات این کار را کردم شروع کردم و این یک الهام نبود و قبلاً کار کرده بودم و خوب میشناختم و فقط در یک دوره خاصی حس کردم که دیگر نمیخواهم برای کسی کار کنم و میخواهم خودم کار را انجام بدهم. حقیقت این است که خیلی هم متأسف نیستم و از اینکه جسارت کردم و تصمیم خودم را گرفتم خوش بودم. هنگامیکه شرکت خودم را تأسیس کردم، یک شرکت از روی کاغذ با ۵ میلیون سرمایه در آن زمان را به جایی رساندیم که در سال ۷۹ صادرکننده نمونه کشور شد و من از آقای خاتمی لوح تقدیر گرفتم به عنوان اولین خانمی که در بخش صادرات این جایزه را برد و بعد از آن هم به عنوان کارآفرین نمونه در جاهای مختلف از ما تقدیر شد. مخلص کلام اینکه خودم احساس میکنم بسیار توانستم تغییر ایجاد کنم و خودم هم راضی هستم. مثلاً الان میبینم که کارخانهای با ۲۵ کارگر داریم که دارند کار میکنند و کارخانهای دایر است و به هر حال یک چرخ کوچکی را به تجربه کاری که داشتیم در مملکت شروع به چرخاندن کردهایم.
آیا از لحاظ مالی مشکلات خاصی داشتید و آیا دولت و کسی شما را حمایت کرده است؟
البته که مشکل داشتیم. هیچ کس نیست که بخواهد کاری کند و مشکل مالی نداشته باشد زیرا آرزوهای ما بیشتر از جیب ما حرکت میکند و این همواره مشکلی بزرگ است و حتی همین امروز هم من گمان میکنم که اگر بتوانم ۱ میلیارد سرمایه فراهم کنم بسیاری از کارها را می شود تغییر داد، ماشینآلات جدید میآورم، کارخانه را توسعه میدهم و مسائل مالی همیشه همراه کار بزرگ کردن هست. اما من همیشه به همه جوانها توصیه میکنم که برای شروع کسب و کار جدید خودشان آنقدر باید خوب فکر کرده باشند که بتوانند دیگران را متقاعد کنند که سرمایهشان را در اختیار شما قرار بدهند. اولین کسانیکه به ایدههای آدم اعتقاد پیدا میکنند معمولاً نزدیکان هستند مثلاً اشخاصی که بتوانند از لحاظ مالی و تأمین سرمایه کمک کنند. در واقع سرمایه اولیه کسب و کار معمولاً از محلی میآید که جنبه رسمی ندارد و یا از پس انداز شخصی تأمین میشود . مثلاً خود من با پسانداز شخصی که حاصل چند سال کار کردنم بود توانستم سرمایهگذاری کنم. اینکه فکر کنیم چون پول نداریم در اولین قدم به سراغ بانک یا دولت برویم اصلاً در هیچ جای دنیا جواب نمیدهد بخصوص در مورد کارآفرینی من مطالعات فراوانی کردهام. بطور مثال سایتی به نام GEMوجود دارد که آماری درباره مطالعات سالیانه ۷۴ کشور جهان ارائه میدهد و بسیار جالب است که شما متوجه میشوید که تمام کشورهای دنیا بر این عقیده هستند که سرمایه اولیه اقدام و دوستان است و کسانیکه شما را خوب میشناسند و قابلیت شما را میدانند. من اصلاً از طرف دولت حمایتی نشدم. با ۵ میلیون سرمایه شروع کردیم و حتی پروژهای را میخواستیم شروع کنیم بین دوستان و شرکا میگشتم و کمک مالی میگرفتم و البته لازم به ذکر است که پروژهها از قبل تعیین و مشخص شده بودند و پس از این مدت به سراغ بانک رفتیم زمانیکه کاری برای ارائه و عرضه به بانک داشتیم شروع کردیم به وام گرفتن.
نخستین باری که عنوان کارآفرین به شما داده شد چه زمانی بود؟
یکی از خانمها به نام خانم صابر برای کار بر روی پروژه فوق لیسانس خود با چند نفر مثل من صحبت کردند و بعد از آن بود که ایشان گفتند که شما را میتوان به عنوان کار آفرین شناخت و من تازه در آن زمان فهمیدم که کارآفرین هستم.
البته من گمان میکنم افرادی که ما را از بیرون میبینند به ما عنوان کارآفرین میدهند وگرنه از دیدگاه خود کارآفرین ما فقط داریم کار میکنیم .
بنابراین من نیستم که کارآفرین را تعریف میکنم بلکه دیگران گمان میکنند که من کارآفرین هستیم.
آیا کارآفرینی شرایط سنی خاصی میطلبد؟
به هیچ عنوان. مهم این است که اولاً فکر خلاق داشته باشید و بتوانید کاری را برای اولین بار و یا بصورت متفاوت انجام دهید و جرأت و جسارت داشته باشید که پیش روید. به نظر من بیشترین و بزرگترین خصوصیت داشتن فکر خلاق است یعنی آنقدر به محیط خود حساس باشید که ببینید چه کاری را میشود انجام داد که بهترین باشد و کسی دیگر آنطور فکر نکرده باشد و جرأت داشته باشید که به آب و آتش بزنید چون خیلیها این ایدهها را دارند ولی حاضر نیستند که ریسک کنند، بنابراین قدرت قبول شکست خوردن بسیار مهمتر از موفق شدن و موفق بودن است.
از نظر شما کارآفرینی یک مسأله ذاتی یا اکتسابی است؟
من فکر میکنم که کارآفرینی را میتوان پرورش داد یعنی مثلاً از سنین کودکی کارآفرینی را به عنوان یک ارزش برای بچه هایمان تعریف کنیم بسیار مفید خواهد بود و بنابراین قطعاً از داخل آن کارآفرین در میآید. ما در حال حاضر از کودکی بیشترین سرمایهگزاری را طوری برای بچههایمان انجام میدهیم که مثلاً تحصیلکرده شوند، به دانشگاه بروند و … حالا اگر کسب و کار و علاقه به کار را از کودکی در آنها تقویت کنیم آن کودک از بچگی با آن ایده بزرگ میشود و حس میگیرد. متأسفانه در سیستم تربیتی امروز ما کار کردن یک ضد ارزش است و ما داریم به بچههایمان یاد میدهیم که کار نکنند و دست به کاری زدن عیب است و گمان میکنم چون داریم آنها را برای تحصیل یا مدارج بالا آماده میکنیم بنابراین نباید کار دیگری به آنها محول کنیم.
وظیفه دولت در قبال مسأله کارآفرینی در جوانان چگونه است؟
متأسفانه از آنجایی که شماها بچههای نسلی هستید که همه چیزتان را کوپن دولتی بهتودن داده فکر میکنید دولت چیز بزرگی مثل خداست که سرنوشت دست دولت است. من به شما بگویم که خداوند روزی دهنده است و نه دولت و هر کسی که به شما میگوید که سرنوشت شما دست دولت است فقط دارد شما را به بیراهه میکشد.
دولتیها هم آدمهایی مثل من و شما هستند که منابعی را در اختیار دارند که نمیتوانند به تک تک من و شما پاسخ بدهند و این شما هستید که باید بدانید که هر انسانی در نهایت نتیجه تصمیمات و اقدامات خودش است.
موفقیت شما فقط بستگی به فعالیت، فکر و تصمیمگیری شما دارد. هیچ کس دیگری بعد از ۲۵ سال از شما نخواهد پرسید که حالا که موفق شدی دولت برای شما چه کرد. اما اگر شکست بخوری و به امید این باشی که کس دیگری مسئول زندگی شماست و هیچ کاری نکنی و در زندگیت شکست بخوری، بعد از ۲۵ سال عواقب این شکست فقط برای شماست و آن وقت است که میبینی دوستانت چقدر از شما جلو هستند زیرا آنها دستشان را به زانوی خودشان گرفتهاند و تلاش خود را کردهاند و من به امید هیچ کس دیگری نمیمانم. ما حداقل روزی ۱۷ دفعه میگوئیم (ایاک نعبد و ایاک نستعین) یعنی من از هیچ کس غیر از تو استعانت و کمک نمیخواهم اگرمسلمانیم و نماز میخوانیم چطور میگوئیم از دولت کمک میخواهیم.
چه کسی مشوق شما بوده؟
من تقریباً با هیچکس کاری نداشتم. من فقط باید از پدر و مادرم تشکر کنم که آنقدر به من اطمینان کردند که در مورد هر کاری که میکردم هیچ وقت ساز منفی نمیزدند. من حتی در دوران کودکی در حالیکه دختر یکدانه بودم خیاطی میکردم و کار میکردم و هیچکس کسر شأن نمیدانست که من کار کنم و هیچ وقت نگفتند که این کار عیب دارد و … متأسفانه یکی از گرفتاریهای نسل امروز این است که پدر و مادرها ول نمیکنند و تمام مدت میخواهند سکان زندگی آنها را در دست بگیرند در حالیکه ما با این شیوه بچهها را از زندگی کردن باز میداریم.
از آنجائیکه یک کارآفرین زن هستید آیا در مسائل کاری مشکلی با آقایان داشتهاید؟
اصلاً دلیل اینکه این تفکر در بخش غیر حرفهای زنان بوجود آمده این است که خانمها خودشان اعتماد به نفس کمی دارند و دوم اینکه حاضر نیستند تلاش کنند تا برتر باشند. من شاید بیشترین حمایتها را از آقایان داشتم مثلاً هنگامی که با آنها صحبت میکردم چون میدیدم واقعاً با تمام وجود مایه میگذارم و اطلاعات کافی دارم بیشترین حمایتها را میکردند. خانمها متأسفانه نمیدانند چه میخواهند. اگر آقایی به شما بگوید که حرف شما ایراد دارد آن خانم فکر میکند که آن آقا فقط قصد تحقیر دارد و گمان نمیکند که شاید آن آقا واقعاً در پی راهنمایی است. اگر ایدههای عملی و خوب داشته باشید قطعاً میتوانید برای دیگران اثر داشته باشید. وقتی پیش کسی میروید و از او چیزی میخواهید واقعاً بدانید که چه چیزی میخواهید که این نوعی تعامل است.
در حال حاضر بحث درباره کارآفرینی و اشتغال بسیار داغ و جنجالی است؟ شما چه مطالعاتی میکنید و آینده کارآفرینی را چطور میبینید؟
بحث اشتغال کاملاً روشن و واضح است. هر کشوری مقداری سرمایه داردکه میتواند با آن کار ایجاد کند. اگر سرمایه داشته باشیم که بخواهیم پل بسازیم سیمان، میلگرد، بتن، نیرو، ماشین و … نیاز داریم. همه اینها احتیاج به این دارند که با هم مخلوط شوند تا سرمایه به کار بیفتد اما اگر همه امکانات وجود داشته باشد اما پول نداشته باشیم همه امکانات بیمصرف باقی میمانند. ما در یک دوره کوتاه، افزایش بیرویه جمعیت داشتیم. ایراد من به دستاندرکاران این است که جوانی که امروز ۲۵ ساله است و شما ۲۵ سال پیش برایش شناسنامه صادر کردید برنامهریزی شما الان کجاست که آن شخص ۲۵ ساله الان سر کار برود. حداقل این است که امروز فکرتان را جمع کنید که برای کودکی که امروز شناسنامه صادر میشود ۲۵ سال دیگر کار مناسب وجود داشته باشد.
دوم اینکه درآمد مملکت به اندازهای نیست که تمام کارهای مربوط به اشتغال را انجام بدهد و بنابراین اقتصادی که ۷۰% آن دست دولت است متأسفانه فعال نیست اگر همین ۷۰ درصد بهینه شود ما یک عالمه فرصت اشتغال داریم. اگر قرار بود تواناییهای ما آنقدر زیاد باشد که دیگران برای جوانهایمان کار ایجاد کنند آن وقت مسأله کارآفرینی اینقدر جذاب نمیشد و واقعیت این است که اگر برای تمام افراد موقعیت شغلی فراهم بود اصلاً کسی نبود که به مسأله کارآفرینی فکر کند و یا برنامهریزی کند. چون مملکت در شرایط فعلی امکان ایجاد اشتغال برای همه را ندارد ما داریم کارآفرینی را به عنوان یک آلترناتیو ترویج میکنیم و میخواهیم به جوانها بگوییم که درست است که همه شما نمیتوانید در استخدام کس دیگری باشید اما این آخر دنیا نیست و وجود این همه جوان خودش زمینهساز بستری برای سرویس دادن به آنها است. الان کسب و کارهای فراوانی ایجاد شده که فقط به جوانان کار میدهد و کارآفرینی از این جهت در ایران و در بسیاری از کشورهای دیگر یکی از موتورهای به کار گرفتن نیروی انسانی است. مثلاً وقتی شرکتی را تأسیس میکنیم در سالهای اولیه کسی چندان انتظار ندارد که تعداد بسیاری شاغل شوند اما پس از چند سال این توقع ایجاد میشود که تعداد بیشتری شاغل شوند.
در پایان هر توصیهای برای جوانان دارید بفرمائید…
من فکر میکنم که جوانها خودشان باید به این باور برسند که در نهایت عمرش پیش رویشان زندگی و مسئولیت خودشان است. با آن چه میخواهند بکنند واقعاً بستگی به خودشان دارد.
من از روز اول همیشه میخواستم اول باشم و از اینکه بهتر نباشم خیلی ناراحت میشدم. البته منظورم غرور و تکبر نیست بلکه به عنوان یک رقابت سالم و احساس اینکه چرا من از بقیه جلوتر باشم باعث شد که به اینجا برسم. رقابت بسیار چیز خوبی است. کسی موفقتر است که بخواهد کارش از بقیه بهتر باشد چون انسانها از لحاظ انسانی فرقی ندارد اما کاری که میکنیم متفاوت است و بنابراین باید بهتر بودن و بخواهیم تا بهتر بشویم چرا که بهتر بودن را خواستن به انسان انگیزه میدهد که تلاش بیشتری کنیم و اگر زمین خوردیم یاد بگیریم که دوباره بلند شویم و جلو برویم.
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی خانه کارآفرینان ایران