پولدار شو (pooldarsho.ir):
مصطفی رحماندوست که تنها سمت کاریاش نویسنده و شاعر کودک و نوجوان است فارغالتحصیل زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است.
شما به عنوان نویسنده کودک و نوجوان شناخته میشوید. اولین سوال من این است؛ نوشتن برای این گروه چه سختیهایی دارد؟
سختیهای خودش را دارد. سختیهایی که دیگر من حسش میکنم. به خاطر اینکه دیگر غیرکودکانه نمیتوانم بنویسم. اما بچهها ویژگیهای خاص خود را دارند و خیالهای گستردهتری از بزرگترها دارند. ولی برای بیان خیالها و حسها و عاطفههایشان کلمات کمتری در اختیار دارند. نگاه آنها به هستی نگاه متفاوتی است. شاید یک کوچه صدمتری را خیلی دور و طولانی ببینند. درک موقعیت بچهها و نگاه کردن از زاویه دید بچهها به دنیا کار سختی است. سختتر از آن نوشتن این برداشت برای خود بچههاست. نمیتوانم بگویم چقدر سخت است و چه کاری میتوان انجام داد. فقط میگویم سخت است. تمرین میخواهد و مهمتر از تمرین دوست داشتن بچهها. اگر آدم بچهها را دوست داشته باشد، میتواند به زاویه دید آنها نزدیک شود.
فکر میکنید چنین سختیای در جامعه ما شناخته شده است؟
الان دارد شناخته میشود. در روزگاری که من کودک بودم، در کل سال شاید ۱۰ اثر برای بچهها چاپ نمیشد، اما الان چیزی حدود ۴۵۰۰ کتاب در سال برای بچهها چاپ میشود. این تعداد برای بچههای ایرانی که چیزی حدود ۳۰ میلیون جمعیت را به خود اختصاص دادهاند، خیلی کم است. اما به نسبت انتشار کتاب در منطقه ما باید بگویم بچههای ایرانی از فرصت بهتری برخوردارند. چون هم تعداد مجلههای کودک و نوجوان به ۳۳-۳۲ عنوان میرسد، هم تعداد عناوین کتابها خوب و قابل ملاحظه است؛ اما مطلوب نیست. به همین دلیل است که میگویم جامعه ما تا حدی این دشواریها را به نسبت کشورهای همسایه بهتر شناخته اما نسبت به آنچه از جامعه فرهنگی ایران انتظار میرود، هنوز خیلی راه است.
طبق گفته شما تیراژ به تناسب زمان افزایش یافته است. این امر از چه چیزی نشئت میگیرد؟ استقبال ناشران از گروه سنی کودک و نوجوان؟ مردم خود مشتاق این دسته از کتابها شدهاند یا دولت در این زمینه تلاش کرده است؟
یک جوری همه با هم دست به دست هم دادهاند. اما مهمترین آن بالا رفتن سطح فرهنگ خانوادههاست و اینکه نیاز کودک به کتاب را حس کردند. اگر کتاب کودک خریدار نداشته باشد، ناشر هزینه نمیکند. وقتی ناشر هزینه میکند که مطمئن باشد سرمایهاش بازگشت دارد. از طرف دیگر حمایتهای دولتی برای همه کتابها در گذشته بهخصوص برای کاهش قیمت کتاب موثر بوده است. الان اگر این حمایت هم برداشته شود که اخیرا این اتفاق هم افتاده و دیگر کاغذ دولتی به آثار داده نمیشود، باید بگوییم که مقدار خرید کتاب پایین آمده است. البته نمایشگاه کتاب امسال نشان داد که چنین اتفاقی نیفتاده است. حتی اگر دولت هم حمایت نکند، خانوادهها به جایی رسیدهاند که نیاز به کتاب را برای فرزندانشان حس کنند و خرید کتاب را در سبد هزینه زندگی جا دادهاند. اما باز هم موانعی وجود دارد؛ یکی بخش فرهنگی است که به خانوادهها برمیگردد و آنها باید بیشتر اهمیت این قضیه را درک کنند، یکی بخش سطح اقتصاد خانوادههاست که گاهی اجازه نمیدهد کتاب جزء خریدهای عادی زندگی باشد، بخش دیگر هم برمیگردد به توزیع بسیار بسیار نامناسب کتاب. زمانی که یک «قاقالیلی» را تلویزیون تبلیغ میکند شما در نقاط دورافتاده ایران هم میتوانید پیدا کنید. اما کتابی که منتشر میشود، حتی در شهرهای بزرگ هم نمیتوانید پیدا کنید. تیراژ کتابهای من نزدیک به ۷ میلیون است. ولی من به خیلی شهرستانها و مراکز استانها رفتم و دلم میخواسته چند کتاب بخرم و به کسانی که با من گفتوگو میکنند هدیه کنم، کتاب خودم را در آن شهرستانها پیدا نکردم. توزیع بد و نرساندن کتاب به مخاطب اصلی، مشکل اقتصادی و مشکل فرهنگی لزوم خریداری کتاب را هنوز نهادینه نکرده است. از طرف دیگر کتاب هنوز به کالای اساسی تبدیل نشده تا بتوان به صنعت نشر اعتماد کرد و ناشران بتوانند از طریق تولید کتاب زندگی خود را بچرخانند. ولی با این همه، وضعیت کتاب در حال حاضر و در کشور ما به نسبت آنچه که در چند سال گذشته و کشورهای دیگر وجود دارد، بهتر است. الان نویسندههای بسیاری وجود دارند که فقط کارشان نوشتن برای کودکان است، لااقل در ۳۰۰، ۴۰۰ نفر که امروزه برای کودک و نوجوان مینویسند، یک عده فقط نویسنده مطبوعات کودک و نوجوانند و یک عده نویسنده کتابهای کودک و نوجوانند. در هر صورت این کار به یک حرفه قابل پیگیری تبدیل شده است.
یعنی میتوان به درآمد نویسندگی فکر کرد؟
بله، به درآمد نویسندگی میتوان فکر کرد. حتی با یک مقدار تخفیف در خواستهها میتوان با درآمد نویسندگی زندگی کرد. اما هنوز ما به آنجا نرسیدهایم که مثل کشورهای دیگر، یک نویسنده با نوشتن تعداد معدودی کتاب زندگی خوبی داشته باشد. و البته وضع ما آنقدر بد نیست که نویسنده مجبور باشد، خودش، با هزینه شخصی کتابهایش را چاپ کند. نویسنده درآمد مکفی ندارد. مخصوصا تقدس نویسندگی و سابقه ذهنی که ما داریم اجازه نمیدهد با نویسنده به عنوان کسی که باید پولی بگیرد و خدمتی را عرضه کند روبهرو شویم. همین هم باعث میشود قسمتی از زندگی نویسنده تحت تاثیر این تفکر قرار بگیرد و خواه ناخواه با مشکل روبهرو شود. در کشورهای دیگر نویسندگی ابداع یک خلاقیت است که بابت خلاقیتاش پول میگیرد. هر چه خلاقیت بیشتر باشد پول بیشتری میگیرد و زندگی بهتری را میگذارند. نوع زندگی نویسندههای خارجی از ما بهتر است. با این حساب جا دارد که نویسندگی هم به عنوان یک حرفه زندگی را بچرخاند و هم گستردهتر از این عمل کند و سودرسان مالی باشد. یک مقدار هم باید رودربایستیهای موجود برداشته شود و سطح نیاز مردم به کتاب بالاتر رود تا کتاب به عنوان کالا مورد نیاز باشد و ناشر و نویسنده برای تولید آن سرمایهگذاری کنند.
درآمد نویسنده صرفا از فروش کتابها تامین میشود؟ در واقع چه نسبتی میان نویسنده و ناشر وجود دارد؟
چند نوع قرارداد وجود دارد که دو نوع قرارداد مشهورترین آنهاست. هنگامی که نویسنده اثر خود را به ناشر میدهد، ناشر پس از کارشناسی، اگر اثر را مناسب چاپ تشخصیص دهد و با اهداف خودش متناسب ببیند، هزینههای تولید کتاب را میپردازد؛ مثلا پول نقاش، ویراستار، تهیه فیلم و زینک و چاپ را میپردازد و کتاب را منتشر میکند. در این مرحله دو نوع قرارداد هست؛ یا نویسنده و ناشر به این نتیجه میرسند که درصدی از پشت جلد را نویسنده بگیرد یا نویسنده امتیاز کتابش را به ناشر میفروشد. در صورت اول هرچقدر تجدید چاپ شود نویسنده در تولید کتاب شریک است و به نسبت قیمت پشت جلد کتاب ضرب در تیراژ پول میگیرد. در حالت دوم نویسنده یک پول به عنوان صاحب امتیاز اثر میگیرد و امتیاز را به ناشر واگذار میکند.
معمولا چه درصدی از قیمت پشت جلد کتاب به نویسنده تعلق میگیرد؟
خیلی فرق میکند. شاید بین ۳ تا ۱۶ درصد.اگر نویسنده به استقبال مردم از کتابش مطمئن باشد، روش اول برای او صرفه اقتصادی دارد.
معمولا ناشران سعی میکنند نوشتههای خوب را بهصورت خرید قطعی بگیرند و خیالشان راحت باشد که هر چقدر میخواهند چاپ کنند. اما معمولا نویسندههای موفق مایل نیستند کتابهایشان این گونه خریداری شود. ترجیح میدهند در تیراژ و استقبال مردم هم شریک باشند. یک نویسنده خوب، مگر چند کتاب خوب میتواند منتشر کند. این یک سرمایهگذاری عمری برای نویسنده هم محسوب میشود. در واقع ناشر سرمایهگذاری اقتصادی میکند و نویسنده سرمایهگذاری عمری. و این یک نوع مشارکتی است که اگرچه در کشور ما تعریف شده، ولی هنوز بازده اقتصاد نشر بیشتر از بازده اقتصاد تالیف و ترجمه و تولید است. درآمد نویسنده از کتاب در این حد است.
آیا داشتن تحصیلات دانشگاهی و تئوریهای این حرفه لازم است و آیا برای نویسنده شدن لازم است تئوری بدانیم؟
ببینید تئوریها را حتما باید بدانیم. اما کجا باید بدانیم، آیا دانستن آن تئوریها باعث نویسنده شدن میشود یا نه؟ اینجا شک دارم. من سالهای سال است که در دانشگاه تدریس میکنم. همیشه هم این تئوریها را درس دادم. اما از این کلاسها کسانی آمدند به سمت نوشتن که آن آمادگی پیشین را داشتند و حاضر بودند بخوانند، تمرین کنند، بنویسند، خطاهایشان را پیدا کنند و بتوانند با آن آمادگی به همراه کلاس چیزی بشوند. معمولا کلاس برای آدمهای معمولی و آموزش استانداردی نیست که تضمین کند طرف نویسنده میشود. انگیزه و حس شخصی خیلی مهم است. البته در رشتههایی مثل روزنامهنگاری کلاس خیلی موثر است چرا که روزنامهنگاری یک بخشش هنر است و بیشتر حرفه است. آنهایی که به کلاس روزنامهنگاری میروند اصول صحبت کردن با مخاطب عامی را خوب یاد میگیرند. ما هم سر کلاس اینها را درس میدهیم. اما برای تولید یک اثر کارستان، برای اینکه یک کار خلاقه کنیم و اثری به عنوان یک نقطه فرهنگی در تاریخ ادبیات این کشور مطرح شود، کلاس دانشگاهی خیلی تاثیر ندارد.
کلاسهای آموزش آزاد چطور؟
چه کلاسهای دانشگاهی و چه کلاسهای آموزش نویسندگی اگر توسط کسانی پر شود که به قول دیگران آمادگی و به قول من انگیزه و حس درونی را دارند کارساز است. معمولا کلاسهای آزاد بهتر از کلاسهای دانشگاهی است چرا که کسی به سراغ کلاسهای آزاد میرود که خودش انتخاب کرده است.برای نویسنده شدن از چه چیزهایی باید گذشت؟مردم نویسنده را کسی میدانند که از صبح تا شام در پشت میز نشسته و مینویسد، مینویسد و مینویسد. هیچ تفریحی ندارد، مسافرت نمیرود. از چیزی لذت نمیبرد.من به باور عامیانه یک چیزی اضافه میکنم. دیگران درباره نویسنده اینگونه فکر میکنند و گاهی به خود نویسنده هم این امر مشتبه میشود. خیلی از نویسندهها را من دیدم که فکر میکنند چون نویسندهاند نباید تفریح کنند، نباید خانواده را به تفریح ببرند و به رسمیت بشناسند، باید همه ساکت باشند تا آنها بنویسند، این یک بده و بستان دو طرفه است. این مسیر کاملا اشتباه است. نوع کسانی که اینگونه زندگی کردند نویسندگان موفقی نبودند. نویسنده زندگی کردن را یاد میدهد، اگر خودش زندگی نکند چگونه میتواند زندگی کردن را یاد دهد. نویسنده، نویسنده است اما زندگی کردن اصل است و نویسندگی بخشی از زندگی کردن. حتما باید نویسنده مثل همه آدمها زندگی کند. نه عینک دودی بزند که نشناسندش، نه عینک دودی بزند که بشناسندش. هرکس خودش را در هر حرفهای تافته جدا بافته بداند مسلما موفق نمیشود.
یادتان هست اولین باری که برای یک کار پول گرفتید کی بود؟ مبلغش چقدر بود؟
به دلیل فضای سیاسی قبل از انقلاب کارهایم را با نام مستعار چاپ میکردم و فکر میکردم نمیفهمند (میخندد و میگوید تصور باطلی بوده) لذا من از آغاز کار پول نمیگرفتم. دو تا کتاب را من قبل از انقلاب همزمان منتشر کردم، یکی «خاله خودپسند» بود که مجموعه قصه کودکانه بود و یکی «سربداران» بود که یک نمایشنامه نوجوانانه بود. الان یادم نیست چقدر گرفتم ولی کتاب سربداران را فروش قطعی کردم و کتاب خاله خودپسند پشت جلد بود که تیراژ بسیاری پیدا کرد و من ۲۶-۲۵ هزار از این کتاب را فروختم. فکر کنید قیمت کتاب ۲ یا ۳ تومان بود. تیراژ اول ده هزار تومان بود.
با این حساب اولین پولی که شما برای کارتان گرفتید پول نویسندگی بوده؟
نه.من اولین درآمد شما را میخواهم. میخواهد این درآمد از دستفروشی باشد یا… من درآمدهایی که داشتم از دستفروشی جلوی مغازه پدرم بوده تا الکترو پمپ پیچی، سیمپیچی که در دوران دانشآموزی بوده.
پس چیزی که تعریف کردید اولین درآمد از کتاب است?
بله، دقیقا. من در دوره دانشآموزی کار میکردم، حتی کارگری. با اینکه پدر من تاجر بود و نیازی نداشتیم، اما حسی همیشه از من میخواست که روی پای خودم بایستم.
به نقل از سایت موفقیت