استارت آپ
موسسان استارتآپها میخواهند موفق شوند، اما وقتی فقط به دنبال پول باشند، درنهایت ماموریت اصلی خود را فراموش میکنند. آنها میخواهند هم بهسرعت رشد و توسعه یابند و هم فرهنگی فراگیر ایجاد کنند.
بعد از کار کردن با صدها استارتآپ، مسئلهای را متوجه شدهام که دو نوع مدیرعامل وجود دارد: آنهایی که کارشان را رها میکنند چون از آن خسته شدهاند و قصد دارند کار جدیدی را آغاز کنند، و آنهایی که مدرک MBA دارند و میخواهند بلافاصله بعدازآن استارتآپ خودشان را راه بیندازند. بنابراین بسیاری از مدیرعاملان استارتآپها با مسئله محوریت کارمندان (people-centricity) درگیرند و میخواهند بدانند رهبری یک تیم واقعاً به چه چیزی نیاز دارد. رهبری در این حوزهها آموزش داده نمیشود و خیلی از اوقات اصلاً بین اعضای تیم هماهنگی وجود ندارد. ممکن است این مسئله کسبوکاری را با شکست مواجه کند.
کار آسانی نیست که تیمی را اداره کنید و مطمئن باشید همه اعضای آن راضیاند، اما راههایی وجود دارند که به کمک آنها شرکت شما از رویکردهای «فشار آوردن به نیروی کار» و «اولویت کار بر انسان» فاصله میگیرد. در ادامه نکاتی برای موسسان استارتآپها وجود دارد تا بتوانند در سازمان خود تاثیرگذار بوده و نهایتاً به رهبرانی بهیادماندنی تبدیل شوند.
روی ارزش تمرکز کنید
برای توسعه شرکت، ایجاد ارزش برای مشتریان و مخاطبان موثرتر از آن است که از طریق تبلیغات آنها را از وضعیت شرکت مطلع سازید. اکثر افراد دوست ندارند با تبلیغات احاطه شوند. در عوض، به دنبال چیزی هستند که روشنگر بوده و چشمانداز آنها را تغییر دهد. مردم به چیزی احتیاج دارند که درباره کاری که انجام میدهند آگاهی بیشتری در اختیارشان بگذارد. پول سراغ کسی میرود که کاری را که انجام میدهد دوست داشته باشد.
وقتی کسبوکارم را برای اولین بار آغاز کردم، برای پول به این کار مشغول نشدم. بهشدت تمایل داشتم به کسبوکارها کمک کنم مخاطب هدفشان را به خریداران و پیروان مشتاق تبدیل کنند. تا آن زمان هم به شرکتهای مختلفی ازجمله شرکت خودم کمک کرده بودم به اهدافشان برسند. بعد از مدتی، تصمیم گرفتم کاری پرمخاطره را آغاز کنم و روی تبدیلشدن به بهترین تامینکننده (provider) متمرکز شوم. من هیچوقت به دنبال این نیستم که مشتریان جدیدی داشته باشم. سعی میکنم ارزشهایی ایجاد کنم که باعث شود آنها دوباره سراغ من بیایند. معمولاً این شرکتها مرا به مشتریان دیگر هم معرفی میکنند. بهعنوان یک رهبر، هدف نهایی شما این است که بهترین تامینکننده باشید و ارزشهایی را برای هر کاری که میکنید ایجاد نمایید.
از تیم خود بخواهید خلاقانه فکر کنند
هرکدام از ما وظایف متعدد را به عهدهداریم، و به تیمتان کمک میکنیم که بهتر فکر کنند چهکاری انجام میدهید؟ برای این کار باید به تیم خود اعتماد کنید. وقتی برای اولین بار در یک استارتآپ کار میکردم، رئیسم همهجا مرا دنبال میکرد و اجازه نمیداد مستقل کار کنم. این مسئله مرا عصبی میکرد، حاضر بودم همه کارها را رها کنم تا او را راضی نگهدارم و این بدان معنی بود که کار اصلی خودم را انجام نمیدادم. متوجه شدم که این محیط برای من مناسب نیست. احساس میکردم در جعبهای گیر افتادهام . میتوانستیم کارهای بینظیری انجام دهیم، اما محدودیت در تفکر مانع این کار میشد. بنابراین، آن کار را رها کردم. تمایل داشتم جایی کار کنم که آزادی بیشتری را ترویج کند. این فضاها بیشترین خلاقیت ممکن را برمیانگیزند. بنابراین، تصمیم گرفتم به استارتآپهایی مشاوره بدهم که سیاستگذاریهای منعطفتری دارند و شاهد موفقیت آنها باشم.
گوش بدهید و فعالانه سوالهایی بپرسید
در طول تجاربی که با استارتآپها داشتهام، با کارآفرینهای متعددی مواجه شدهام که صرفاً میخواهند خودشان درباره همهچیز نظر بدهند. متاسفانه، این کار مانع ارتباط موثر در بین اعضای تیم میشود، چون کارمندان نمیتوانند نظرات و بازخوردهایشان را ارائه دهند. درنهایت، تیم اصلاً حرفهای گوینده را گوش نمیکند.
هنر گوش کردن هنری جادویی بوده و برای برقراری ارتباط موثر ضروری است. گوش کردن به افراد این حس را میدهد که واقعاً به آنچه میگویند اهمیت میدهید. یکی از استادانم همیشه به من میگفت: «وقتی صحبت میکنی، اگر کسی سرش را تکان میدهد، یعنی حرفت را گوش نمیدهد.» همهچیز از یک گوش وارد و از گوش دیگر خارج میشود. اگر میخواهید بهصورت موثر ارتباط برقرار کنید باید در ابتدا یاد بگیرید که چه طور گوش دهید و سوالهایتان را بپرسید. من عادت داشتم همه را متهم کرده و بیآنکه گوش دهم نتیجهگیری کنم. این کار برای من نتیجهبخش نبود، بنابراین مجبور شدم طرز فکرم را عوض کنم تا در راستای اهدافم باشد. باید روی نتیجه نهایی و هرچه که برای رسیدن به آن لازم بود تمرکز میکردم. این کار باعث شد محیط تیمی خصومتآمیزی که قبلاً در آن کار میکردم به محیط تیمیِ خوشایندی تبدیل شود.
روحیه کارآفرینی را تشویق کنید
روحیه کارآفرینی را مثل آبی در نظر بگیرید که به رشد گیاه منجر میشود. وقتی کارم را به دنیای استارتآپها منتقل کردم، دیگر مدیرعامل نبودم اما هرگز روحیه کارآفرینی را کنار نگذاشتم. عاشق این هستم که با تمام وجود کار کنم، به همین خاطر این کار برای من آسان بود. علاوه بر این، شرکتهایی که پیشینه کارآفرینی داشتند و من با آنها همکاری میکردم موفقتر از شرکتهایی بودند که پیشینه کارآفرینی نداشتند.
داشتن روحیه کارآفرینی به این معنی است که دائم مهمترین منافع کسبوکار را در نظر داشته باشید و با اعتماد عمل کنید، چون میدانید اگر شرکت موفق شود، شما هم موفق میشوید. همه ما دوست داریم بزرگتر از خودمان باشیم. به همین خاطر است که همه ما ذاتاً کارآفرین هستیم. شرکتهایی که این روحیه را پرورش میدهند شانس موفقیت بیشتری دارند چون تیمی به وجود میآورند که به جلو بردن کسبوکارشان متعهدند.
اگر در کارتان بهقدری پیشرفت کردهاید که مدیرعامل شدهاید و حالا میخواهید کاری پرمخاطره کنید و استارتآپ خودتان را راه بیندازید، یا بهتازگی از رشته MBA فارغالتحصیل شدهاید و مشتاقید شرکت خودتان را شروع کنید، کنار آمدن با یک تیم کامل، ایجاد فرهنگسازمانی مناسب و مدیر سودآوری بودن کار دشواری است اما ارزشش را دارد.
منبع: